قریعی

لغت نامه دهخدا

قریعی. [ ق ُ رَ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قریع. ( اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قُرَیع شود.

قریعی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بغدادی ، معروف به ابن قریعه و مکنی به ابوبکر. منسوب است به جد خود نه به قریع. وی قاضی سندیه و جز آن از توابعبغداد بوده و نوادر عجیبی تدوین کرده است. در جمادی آلاخر سال 367 هَ. ق. در شصت وپنج سالگی وفات یافت. ( اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به ابن قریعه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس