قریظی

لغت نامه دهخدا

قریظی. [ ق ُ رَ ظی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قریظة. رجوع به قریظة شود.

قریظی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) اسحاق بن کعب ، برادر محمدبن کعب. از مردم مدینه و از محدثانی است که از برادر خود روایت کند و یزیدبن ابی زیاد از او روایت دارد. ( انساب سمعانی ).

قریظی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ثعلبةبن ابومالک ( مکنی به ابومالک )، مکنی به ابوجعفر مدنی. از محدثان و پیشوایان بنی قریظه است. وی از ابن عمر روایت کند و ابن الحاد و زهری از او روایت دارند. ( انساب سمعانی ).

قریظی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) زکریابن منظوربن عتبةبن ثعلبةبن ابومالک. از محدثان و از مردم مدینه است. وی از ابوجازم احادیثی بی اصل و مخدوش روایت کرده است و بدین جهت احادیث او را کسی نقل نکند. ( از انساب سمعانی ).

قریظی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عقبةبن ابومالک. از محدثان است. وی از پدرش از ام سلمه روایت کند و یعقوب بن ابراهیم بن سعد از او روایت دارد. ( انساب سمعانی ).

قریظی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) عطیه. وی را در جنگ نی در زمره اسیران به حضور یزدشعمر بردند. مجاهد و بعضی دیگر از او روایت دارند. ( انساب سمعانی ).

قریظی. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) علی بن عبداﷲبن رفاعة. از محدثان و از مردم مدینه است. وی از ربیعبن سعید روایت کند و یحیی بن سعید انصاری از او روایت دارد. ( انساب سمعانی ).

قریظی. [ ق ُرَ ] ( اِخ ) کعب بن سلیم. از مردم مدینه و از محدثان است. وی از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت کند و فرزندش محمدبن کعب از او روایت دارد. ( انساب سمعانی ).

قریظی. [ ق ُرَ ] ( اِخ ) محمدبن کعب بن سلیم بن عمروبن ایاس. از مردم مدینه و از دانشمندان و فقیهان و محدثان است. وی از ابن عباس وریدبن ارقم روایت کند. او در مدینه به سال 108 هَ.ق. و یا 117 وفات کرد. ( انساب سمعانی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس