قریحه
/qarihe/
مترادف قریحه: ابتکار، استعداد، ذوق، طبع، قریحت
برابر پارسی: هوش، ویر، نهاد، اندریافت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - طبیعت طبع ۲ - ادراک اندر یافت ۳ - طبع شعر و نویسندگی : تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم .جمع : قرایح ( قرائح ) قریحه خراشیدن . ( مصدر ) بقریحه خود فشار آوردن : متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری.
۳. طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی.
۴. [قدیمی] اول هر چیز.
جدول کلمات
مترادف ها
ابتکار، قریحه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
قریحه تا آن حد وجود دارد که فعال باشد ، به محض غیر فعال شدن قریحه نیز ازبین میرود ، و این کاملا مشهود است ،
قریحه: توانایی یا هنر سرایندگی که با آن شاعر می تواند احساس خود، پیام، سخن یا سرگذشت خود یا دیگران را با به کارگیری واژه های آهنگین و تصویرسازی های زیبا، و بی اینکه برای محتوای تصویر یا واژه های آهنگین کوششی کند، در قالب شعر بیان و یا توصیف نماید.
... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این واژه ی عربی، سنکاوی sankAvi است که در سنسکریت: santkavi می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این واژه ی عربی، سنکاوی sankAvi است که در سنسکریت: santkavi می باشد.
استعداد هوش - قابلیت فکر - قدرت فکر
قریحه یعنی توانایی استعداد
قریحه
چشایی
قریحه یعنی توانایی، استعداد، شور و شوق، ذوق، طبع و. . . .
ذوق استعداد