قریتان

لغت نامه دهخدا

قریتان. [ ق َرْ ی َ ] ( ع ص ) تثنیه قریة.

قریتان. [ ق َرْ ی َ ] ( اِخ ) مکه و طائف است. در قرآن آمده است : و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم. ( قرآن 31/43 ). و شعر معن بن اوس نیز همان دو شهر را اراده میکند :
لها مورد بالقریتین و مصدر
لَفوت ِ فلاة لاتزال تنازله.
( معجم البلدان ).

قریتان. [ ق َرْی َ ] ( اِخ ) دهی است بزرگ از توابع حمص در راه بریه بین بریه و سخنه و ارک که مردم آن همه نصاری هستند. ابوحذیفه در فتوح الشام گوید: خالدبن ولید از تدمر به قریتان وارد شد. و این همان است که آن را حوارین خوانند، و میان آن و تدمر دو مرحله است. و ابن قیس رقیات در شعر خود از آن یاد کرده است. ( معجم البلدان ).

قریتان. [ ق َرْ ی َ ] ( اِخ ) جائی است نزدیک نباح در راه بصره به مکه. سکونی گوید: دو قریه است یکی از عبداﷲبن عامربن کریز و دیگری را جعفربن سلیمان بنیاد کرده.و در آن دژی است که عسکر خوانند. ( معجم البلدان ).

قریتان. [ ق َرْ ی َ ] ( اِخ ) نام دو ده قران و ملهم از بنی سحیم در یمامه. ( معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس