قریب الوقوع

/qaribolvoqu~/

مترادف قریب الوقوع: نزدیک

متضاد قریب الوقوع: بعیدالوقوع

برابر پارسی: زود هنگام

معنی انگلیسی:
forthcoming, imminent, impending, instant

فرهنگ فارسی

آنچه که هنگام وقوعش نزدیک است .

فرهنگ معین

(قَ بُ لْ وُ ) [ ع . ] (ص مر. ) امکان یا احتمال اتفاق در آینده ای نزدیک .

فرهنگ عمید

آنچه هنگام اتفاق افتادن آن نزدیک است.

مترادف ها

imminent (صفت)
حتمی، قریب الوقوع

impendent (صفت)
اویزان، قریب الوقوع، تهدید کننده

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی این واژه عربی، زودهنگام نیست و در آبادیس نادرست آمده است. زودهنگام به هنگامه رخداد اشاره دارد ولی قریب الوقوع به خود رخداد نظر دارد.
پیشنهاد: در آستانه پدیداری
زود نمود:قریب الوقوع.
بعیدالوقوع:دیرنمود.
قریب الوقوع: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست:
آمدگار āmadgār ( خراسانی )
اشیات eŝyāt ( سنسکریت: eŝyat )
ارواکالیک arvākālik ( سنسکریت: arvāk - kālika )
در آستانه ونزدیکی یک رویداد
در پیش
در آستانه
منتظر
impending
زودآیند
نزدیکروی
در آستانه رخداد
زود رویداد
چیزی که اتفاق افتادنش نزدیکه
زودرویده {زود روی ده}
حادثه بزرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس