قریب الوقوع
/qaribolvoqu~/
مترادف قریب الوقوع: نزدیک
متضاد قریب الوقوع: بعیدالوقوع
برابر پارسی: زود هنگام
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
حتمی، قریب الوقوع
اویزان، قریب الوقوع، تهدید کننده
پیشنهاد کاربران
زود نمود:قریب الوقوع.
بعیدالوقوع:دیرنمود.
بعیدالوقوع:دیرنمود.
قریب الوقوع: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست:
آمدگار āmadgār ( خراسانی )
اشیات eŝyāt ( سنسکریت: eŝyat )
ارواکالیک arvākālik ( سنسکریت: arvāk - kālika )
آمدگار āmadgār ( خراسانی )
اشیات eŝyāt ( سنسکریت: eŝyat )
ارواکالیک arvākālik ( سنسکریت: arvāk - kālika )
در آستانه ونزدیکی یک رویداد
در پیش
در آستانه
منتظر
در آستانه
منتظر
زودآیند
نزدیکروی
در آستانه رخداد
زود رویداد
چیزی که اتفاق افتادنش نزدیکه
زودرویده {زود روی ده}
حادثه بزرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)