لغت نامه دهخدا
قری. [ ق ِ را ] ( ع اِ ) آب گردآمده در حوض. || مهمانی. قرا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قری. [ ق َرْی ْ ] ( ع مص ) گرد آوردن آب را در حوض. || گرد کردن ستور لقمه نشخوار را در کنج دهن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ).
قری. [ ق َ ری ی ] ( ع اِ ) آبرو دور زمین ، یا آب راهه از بالا سوی نشیب ، یا ازپشته به سوی مرغزار و باغ. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). مسیل الماء من التلاع ، و قیل مدفعه من الربوة الی الروضة. ( اقرب الموارد ). ج ، اَقْریة، اَقراء، قَرْیان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) شیر دفزک و خفته که زرد نشده. ( منتهی الارب )( آنندراج ). اللبن الخاثر لم یمخض. ( اقرب الموارد ).
قری. [ ق ُ را ] ( ع اِ ) ج ِ قریه. ( معجم البلدان ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قریه شود.
قری. [ ق ُ ری ی ] ( ع اِ ) ج ِقَرْو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به قرو شود.
قری. [ ق ِرْ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قریه ، و آن تیره هائی است از قبیله هائی چند. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).
قری. [ ق ُرْ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قرة، و آن تیره ای است از عبدالقیس. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).
قری. [ ق َ ری ی ] ( اِخ ) جایی است در یمامة که تاکنون مسکن خاندان ذوالرمة است. ( معجم البلدان ).
قری. [ ق ُ ] ( اِخ ) نام یکی از تیره های اسپری قلخانی گوران. زمستان در گرمسیر پشت تنگ ذهاب ساکن می شوند و تابستان برای زراعت و تعلیف احشام خود حدود زنجیرگوران می آیند. سکنه آن 55 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
قری. [ ق ُ را ] ( اِخ ) ( ام الَ... ) لقب شهر مکه است. ( معجم البلدان ). رجوع به ام القری ̍ شود.
قری. [ ق ُ را ] ( اِخ ) ( وادی الَ... ) وادیی است میان شام و مدینه ، و آن بین تیماء وخیبر واقع شده و در آن دههای بسیاری است. ولی اکنون همه ویران شده است. و آبهای آنها هدر میروند و کسی از آنها بهره مند نمیشود. ابوعبیداﷲ سکونی گوید: وادی القری منازل قضاعه و سپس جهینه و عذره و بلی بوده و آن بین شام و مدینه قرار دارد و از آن حاجیان شام میگذرند، اینجا در روزگار قدیم منازل ثمود و عاد بوده است و خداوند آنان را در اینجا هلاک کرده و آثارشان تاکنون باقی است. پس از ایشان قوم یهود در آن فرودآمدندو به آبادی آن همت گماشتند و چون قبایل بر ایشان وارد شدند بین آنان و یهود معاهده ای منعقد شد. گویند معاویه چون از آنجا گذشت این آیه را خواند: «اء تترکون فیما هی̍هنا آمنین فی جنات و عیون و زروع و نخل » ( قرآن 146/26 - 148 )، و آنگاه گفت که این آیه درباره ٔمردم این سرزمین نازل شده است. ( از معجم البلدان ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع قریه ده ها شهرها .
نام وی مسلم بن مخراق از محدثان است وی از ابن عمر روایت کند و ابن عون و شعبه از او روایت دارند .
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
( قَرّی ) از نژادهای گوسفندی
( قَرّی ) کنایه از نازنازی؛ شهری صفت؛ غیر عشایری
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی قُرَی: آبادیها ( جمع قریة)
معنی مُحَصَّنَةٍ: منع شده (در اصل از احصان (به معنی مانع شدن)- محکم شده -(درعبارت"قُرًی مُّحَصَّنَةٍ " منطقه ای که با قلعه ای محکم احاطه شده وحفاظت می شود)
ریشه کلمه:
قرر (۳۸ بار)
معنی مُحَصَّنَةٍ: منع شده (در اصل از احصان (به معنی مانع شدن)- محکم شده -(درعبارت"قُرًی مُّحَصَّنَةٍ " منطقه ای که با قلعه ای محکم احاطه شده وحفاظت می شود)
ریشه کلمه:
قرر (۳۸ بار)
wikialkb: قَرّی
پیشنهاد کاربران
جمع قریه = قراء