قرور. [ق ُ ] ( ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آرمیدن. ( منتهی الارب ). || خنک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).روشن چشم گردیدن. ( ترجمان ترتیب عادل ). || سپری شدن گریه. || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. ( منتهی الارب ). گویند: قَرَّت ْ عَینُه ُ قروراً و قرةً [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ]؛ خنک گردید، سپری شد گریه ، یا دید آنچه آرزوی آن داشت. ( منتهی الارب ).قرور. [ ق َ ] ( ع ص ) آب خنک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).