قرنباد

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است دو ساله از تیره چتریان بارتفاع ۳٠ تا ۶٠ سانتیمتر که در نواحی گرم اروپا و آسیای مرکزی و افریقا و جنوب ایران می روید . ریشه اش راست و دوکی شکل و گوشت دار و ساقه اش بی کرک و شفاف است . برگهایش برنگ سبز روشن و در قسمت فوقانی ساقه دارای دمبرگ کوتاهی است که انتهای آن بصورت غلافی ساقه را فرا می گیرد . گل آذین آن چتر مرکب و گلهایش کوچک و سفید رنگ است . میوه اش بیضی شکل و بطول ۵ میلیمتر و بقطر یک میلیمتر و برنگ قهوه یی تیره یا مایل بزرد و شفاف است . بوی آن معطر و پسندیده و طعمش گزنده است . میوه این گیاه شامل تانن ( ۸ درصد ) و یک روغن ثابت سبز رنگ و موم و موسیلاژ و اسانسی است که از تقطیر با بخار آب حاصل می شود . میوه آن بادشکن و مدر و قوی و زیاد کننده شیر و نیز قاعده آور است و گاهی میوه آن را جهت معطر کردن نان روی آن میزنند کراویا کرویا کراوی کراویه ازحمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده کرویه قاروا شاه زیره تقر قرنفار زیره رومی قرامن کیمونی کمون فرنگی کمون ارمنی کراویه صحرایی زیره سیاه . توضیح گیاهی است بنام زیره کرمانی یا زیره سیاه در تداول عامه مشهور است و بنام کمون کرمانی نیز خوانده می شود در کتب مختلف بنام قرنباد ذکر شده است .

فرهنگ عمید

= کراویا

پیشنهاد کاربران

- زیره رومی ; تخمی است که آنرا کراویا و زینان و نانخواه گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) . اسم فارسی افتیمون و کراویا را نیز نامند. ( تحفه حکیم مومن ) . تقرد. تقرده . تقره . تقده . نقده . ( منتهی الارب ) . کرویا. شاه زیره . نقده . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . بعضی گفته اند که افتیمون زیره رومی است . ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- زیره زرچوبه ; زیره زرچوبه را گفتن یا پرسیدن همه آن را. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . در تداول کنایه از جزئیات موضوعی . نظیر از سیر تا پیاز.
- زیره سبز ; کرابیه . کراویه . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . اسم فارسی کمون نبطی است . ( تحفه حکیم مومن ) . رجوع به کارآموزی داروسازی ص 203 و گیاه شناسی گل گلاب ص 265 و کرابیه و کراویه و کرویا شود.
- زیره سیاه ; قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) . زیره کرمان . رجوع به همین ترکیب شود.
- زیره صحرائی ; اسم فارسی کمون بری است . ( تحفه حکیم مومن ) .
- زیره کرمان ; بمعنی زیره سیاه و کرمان شهریست متصل به پارس . شاید که در دیگر بلاد ایران زیره سیاه از کرمان می رفته باشد و در هندوستان از کشمیر آرند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- زیره کرمانی ; کمون الکرمانی . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . زیره کرمان . زیره منسوب به کرمان:
نکند با سفها مرد سخن ضایع
نان جو را که دهد زیره کرمانی .
ناصرخسرو.
رجوع به ترکیب قبل شود.
- زیره کوهی ; حبی درشت تر از زیره کرمانی با بوی و عطری جز بوی و عطر زیره کرمانی . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . رجوع به زیره کرمانی و زیره شود.

بپرس