قرنباد
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
- زیره رومی ; تخمی است که آنرا کراویا و زینان و نانخواه گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) . اسم فارسی افتیمون و کراویا را نیز نامند. ( تحفه حکیم مومن ) . تقرد. تقرده . تقره . تقده . نقده . ( منتهی الارب ) . کرویا. شاه زیره . نقده . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . بعضی گفته اند که افتیمون زیره رومی است . ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ) .
... [مشاهده متن کامل]
- زیره زرچوبه ; زیره زرچوبه را گفتن یا پرسیدن همه آن را. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . در تداول کنایه از جزئیات موضوعی . نظیر از سیر تا پیاز.
- زیره سبز ; کرابیه . کراویه . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . اسم فارسی کمون نبطی است . ( تحفه حکیم مومن ) . رجوع به کارآموزی داروسازی ص 203 و گیاه شناسی گل گلاب ص 265 و کرابیه و کراویه و کرویا شود.
- زیره سیاه ; قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) . زیره کرمان . رجوع به همین ترکیب شود.
- زیره صحرائی ; اسم فارسی کمون بری است . ( تحفه حکیم مومن ) .
- زیره کرمان ; بمعنی زیره سیاه و کرمان شهریست متصل به پارس . شاید که در دیگر بلاد ایران زیره سیاه از کرمان می رفته باشد و در هندوستان از کشمیر آرند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- زیره کرمانی ; کمون الکرمانی . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . زیره کرمان . زیره منسوب به کرمان:
نکند با سفها مرد سخن ضایع
نان جو را که دهد زیره کرمانی .
ناصرخسرو.
رجوع به ترکیب قبل شود.
- زیره کوهی ; حبی درشت تر از زیره کرمانی با بوی و عطری جز بوی و عطر زیره کرمانی . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . رجوع به زیره کرمانی و زیره شود.
... [مشاهده متن کامل]
- زیره زرچوبه ; زیره زرچوبه را گفتن یا پرسیدن همه آن را. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . در تداول کنایه از جزئیات موضوعی . نظیر از سیر تا پیاز.
- زیره سبز ; کرابیه . کراویه . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . اسم فارسی کمون نبطی است . ( تحفه حکیم مومن ) . رجوع به کارآموزی داروسازی ص 203 و گیاه شناسی گل گلاب ص 265 و کرابیه و کراویه و کرویا شود.
- زیره سیاه ; قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) . زیره کرمان . رجوع به همین ترکیب شود.
- زیره صحرائی ; اسم فارسی کمون بری است . ( تحفه حکیم مومن ) .
- زیره کرمان ; بمعنی زیره سیاه و کرمان شهریست متصل به پارس . شاید که در دیگر بلاد ایران زیره سیاه از کرمان می رفته باشد و در هندوستان از کشمیر آرند. ( غیاث ) ( آنندراج ) . قرنباد. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- زیره کرمانی ; کمون الکرمانی . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . زیره کرمان . زیره منسوب به کرمان:
نکند با سفها مرد سخن ضایع
نان جو را که دهد زیره کرمانی .
ناصرخسرو.
رجوع به ترکیب قبل شود.
- زیره کوهی ; حبی درشت تر از زیره کرمانی با بوی و عطری جز بوی و عطر زیره کرمانی . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . رجوع به زیره کرمانی و زیره شود.