قرمل

لغت نامه دهخدا

قرمل. [ ق َ م َ ]( ع اِ ) درختی است سست و نرم و بی خار، چون زیر پا افتد بشکند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

قرمل. [ ق ِ م ِ ] ( ع اِ ) شترکره بُختی. || شتر دوکوهانه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، قَرامِل. ( منتهی الارب ). || موی بند زنان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || شتر ریزه بسیارپشم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

قرمل. [ ق َ م َ ] ( اِخ ) اسب عروةبن بدر. ( منتهی الارب ).

قرمل. [ ق َ م َ ] ( اِخ ) ابن حمیم. پادشاهی است که دوره او پس از زمان مرثدبن جدن بود. و آن را به ضمه نیز خوانند. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس