قرمش

لغت نامه دهخدا

قرمش. [ ق َ م َ ] ( ع اِ ) مردم آمیخته از هر جنس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ): فی الدار قرمش من الناس ؛ ای اخلاط. ( اقرب الموارد ).

قرمش. [ ق ِ م ِ ] ( ع اِ ) مردم آمیخته از هر جنس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قرمش.[ ق َ رَم ْ م َ ] ( ع ص ) آنکه بخورد هر چیزی را. || مردم بی خیر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

گویش مازنی

/ghormesh/ غرش خشم آلود سگ

پیشنهاد کاربران

بپرس