قرمش
لغت نامه دهخدا
قرمش. [ ق ِ م ِ ] ( ع اِ ) مردم آمیخته از هر جنس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قرمش.[ ق َ رَم ْ م َ ] ( ع ص ) آنکه بخورد هر چیزی را. || مردم بی خیر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید