قرلق

فرهنگ فارسی

یکی از اقوام ترک که مملکت آنان در جنوب کشور اویغورها واقع بود و سراسر حوضه سفلای نهرتاریم را شامل میشد . این قوم در سال ۷۶۶ م . - پس از سقوط سلسله خاقانهای ترکان غربی - اهمیتی یافتند و در دره [ چو ] سکونت گزیدند . بقول طبری در اوایل این قوم پس از انتشار تا دره فرغانه بنام [ ترکمان ] خوانده شدند و سلسله ایلگ خانیان را در ترکستان تشکیل دادند و بعدها غزان از میان همین قوم برخاستند . در آغاز قر. ۷ ه. تمام حدود چین بین اسپیجاب تا اقصای فرغانه توسط ترکان قرلقی مسکون شده بود . همین قوم است که افراد آن بنام [ خلخی ] در میان شاعران ایرانی بموزونی قامت و حسن صورت معروف است .

دانشنامه آزاد فارسی

قَرْلُق
(یا: خَرلُخ؛ خَلَخ) قوم ترک، از اقوام بزرگ ترکستان، ساکن حوزۀ رودخانه های ایلی و چو، میان دریاچه های بالخاش (در کشور قزاقستان) و ایسیک کول (در کشور قرقیزستان). قرلق ها، در ۱۳۴ق و پس از پیروزی بزرگ زیاد بن صالح بر قوای کائو ـ سین ـ چه، سردار چینی، و فرار ترکان طرفدار دولت چین، از حوالی رودخانۀ ایلی و دریاچۀ بالخاش به حوزۀ رودخانۀ چو سرازیر شدند و با اخراج غزان، اراضی آنان را تصرف کردند. قرلق ها در قرون اول اسلامی یکی از سه گروه بزرگ ترکان بودند و در اراضی میان چین و دریای خزر سکونت داشتند. بخش میانی این سرزمین، یعنی حوزۀ وسطای رودخانۀ سیحون تا قلمرو ترکان تغزغز، متعلق به قرلق ها بود. کاروان های تجاری مسلمانان پس از عبور از میان قرلق ها به سرزمین قرقیز ها و حوزۀ علیای رودخانۀ ینی سی می رسید. شهر طراز (تالاس، جامبول) در قرن ۳ق، پایتخت دولت مسیحیان نستوری مذهب قرلق بود. این شهر در ۲۸۰ق به تصرّف امیراسماعیل سامانی درآمد و کلیسای بزرگ شهر به مسجد تبدیل شد و بسیاری از قرلقان به دین اسلام درآمدند. قرلقان، بیش از دیگر ترکان، به استثنای غزان، در معرض نفوذ عناصر ایرانی قرار داشتند. خان قرلق ها عنوان یبغو/بیغو داشت. اینان، اتباع دولت قراخانی ترکستان بودند. ارسلان حاکم قرلق ها، که پیش از این دست نشاندۀ دولت قراخانی بود، در ۶۰۷ق و در آستانۀ سقوط آن دولت به دست خوارزمشاه، به اطاعت مغولان درآمد و از طرف چنگیزخان لقب سرتاقتی، به معنای تاجیک، گرفت. قرلق ها در تصرف ایران شرکت داشتند. امیر هندوجاق، سرکردۀ تومانی مرکب از اویغورها و قرلق ها و ترکمانان و کاشغری ها، به دست امیرارغون، دومین والی مغول ایران، در کنار دروازۀ طوس اعدام شد. قرلق در ادب فارسی به مشک خوش بوی آن آوازه یافته است و زیبارویان آن به چالاکی و دلربایی ستوده شده اند.

پیشنهاد کاربران

بپرس