قرق کردن. [ ق ُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ممانعت کردن. قدغن کردن. بازداشتن از آمدن و دخول و خروج. ( ناظم الاطباء ). - قرق کردن جایی را ؛ قدغن کردن آنجا را. منع کردن مردم را از رفت وآمد در آنجا. رجوع به قُرُق شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ممنوع کردن اشخاص بیگانه از ورود در محلی .
فرهنگ معین
(قُ رُ. کَ دَ ) [ تر - فا. ] (مص م . ) جایی را خلوت کردن و مانع ورود دیگران شدن .