قرعه کشیدن


برابر پارسی: پشک انداختن

معنی انگلیسی:
draw, to draw lots

لغت نامه دهخدا

قرعه کشیدن. [ ق ُ ع َ / ع ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) قرعه زدن. پشک انداختن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) قرعه انداختن .

مترادف ها

draw (فعل)
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن

ballot (فعل)
با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن

فارسی به عربی

اقتراع

پیشنهاد کاربران

قرعه راندن ؛ قرعه کشی کردن. قرعه کشیدن. انجام دادن قرعه. استقراع :
نگارنده فال چون قرعه راند
ز طالع تواند همی نقش خواند.
نظامی.

بپرس