لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن
با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
قرعه راندن ؛ قرعه کشی کردن. قرعه کشیدن. انجام دادن قرعه. استقراع :
نگارنده فال چون قرعه راند
ز طالع تواند همی نقش خواند.
نظامی.
نگارنده فال چون قرعه راند
ز طالع تواند همی نقش خواند.
نظامی.