قرطم

لغت نامه دهخدا

قرطم. [ ق ِ طِ/ ق ُ طُ ] ( معرب ، اِ ) عصفر و تخم عصفر برای مسلح بلغم لزج و قولنج قوی الاثر وریختن آب گرم آن را بر شیر تازه درحال منجمد گرداندو شستن بدن و سر به مغز آن شپش را بکشد و رنگ بدن را نیکو و جلد را نرم کند و مغز آن باهی است و احتقان بدان نافع است بلغم را. ( منتهی الارب ). دانه است چون کتان. ( انساب سمعانی ). مغز کاچیره. یسهل بلغماً و مراراً. الشربة من لبّه اربعة دراهم و هو مقیی حارّ فی الاولی یابس فی الثانیة. از گیاهان تیره مرکبان است که گلهای آن تشکیل دیهیم های بزرگ در بالای ساقه میدهد. گلبرگهای آن نارنجی رنگ است و آنها را بنام گل رنگ در رنگرزی به کار میبرند. دانه های آن را کافشه و کاجیره می نامند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 261 شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کاجیره . یا قرطم بری . کاجیره صحرایی . یا قرطم هندی . نیلوفر پیچ هندی .

دانشنامه آزاد فارسی

قُرطُم
رجوع شود به:گلرنگ

پیشنهاد کاربران

بپرس