قرط

لغت نامه دهخدا

قرط. [ ق َ ] ( ع مص ) پاره نمودن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گویند: قرط الکراث قرطاً؛ پاره پاره نمود گندنا را در دیگ. ( منتهی الارب ).

قرط. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) آویزان دروش گردیدن. گویند: قَرِطَ التیس قَرَطاً؛ آویزان دروش گردید تکه. ( منتهی الارب ). قرط التیس قرطاً؛ کان له زنمتان معلقتان فی اذنیه فهو اقرط. ( اقرب الموارد ).

قرط. [ ق ِ ] ( ع اِ ) نوعی از گندنا که کراث المائده نامند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ صوت ) قرچ.

قرط. [ ق ُ ] ( ع اِ ) شعله آتش. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نره خرد کودک. ( منتهی الارب ). || الصرع علی القفا. ( اقرب الموارد ). || پستان. || آویزه اعلای گوش. ( منتهی الارب ). || گوشواره بناگوش. ج ، اقراط، قُروط، قِراط، قِرَطة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شبدر که گیاهی است مانا به اسپست ، مگر بزرگ از آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ( اِخ ) ثریا را به علاقه مشابهت گویند. ( اقرب الموارد ).

قرط. [ ق ُ ] ( اِخ ) شمشیر عبداﷲبن حجاج. ( منتهی الارب ).

قرط. [ ق ُ ] ( اِخ ) ( ذوالَ... الوشاح ) شمشیر خالدبن ولید. || لقب سکن بن معاویةبن امیه. || نام مردی. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) قرض .
شمشیر خالد بن ولید یا نام مردی

فرهنگ عمید

شعلۀ آتش.
۱. گوشواره.
۲. پستان.

پیشنهاد کاربران

واژه قرط
معادل ابجد 309
تعداد حروف 3
تلفظ qort
ترکیب ( اسم ) [عربی] [قدیمی]
منبع لغت نامه دهخدا

بپرس