قرده

لغت نامه دهخدا

( قردة ) قردة. [ ق َ رَدَ ] ( ع اِ ) یک شاخ خرما برگ دورکرده. || پاره ای از ابریشم. ( منتهی الارب ). || در مثل گویند: عثرت علی الغزل باجرة فلم تترک بنجد قردة؛ در شخصی گویند که بگذارد حاجت را وقت امکان و چون فوت شود طلب کند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). در اقرب الموارد: عکرت علی الغزل باخرة فلم تدع بنجد قردة.

قردة. [ ق َ رِ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِرْد. ( منتهی الارب ). رجوع به قِرْد شود.

قردة. [ ] ( اِ ) قسمی شپش که در مژگان پدید آید، و آن غیر قمقام و غیر صبیان است که آن دو نیز در مژگان پدید شوند. و پایهای آن پدید باشد. ( از ذخیره خوارزمشاهی ).

قردة. [ ق ِ رَ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِرْد. ( منتهی الارب ). رجوع به قِرْد شود.

فرهنگ فارسی

بوزینه ماده
( اسم ) یکی قرد بوزینه جمع : قرد .
قسمی شپش که در کژگان پدید آید و آن غیر قمقام و غیر صبیان است که آندو نیز در مژگان پدید شوند .

فرهنگ عمید

بوزینۀ ماده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قِرَدَةً: میمونها(جمع قرد )
ریشه کلمه:
قرد (۳ بار)

(بروزن جسر) بوزینه، جمع آن در قرآن مجید قِرَدَة (بر وزن عنبه) آمده است. قصه «قِرَدَة» سه بار در قرآن یاد شده هر سه درباره یهود و هر سه در خصوص اصحاب سبت است، دو محل دراصحاب سبت بودن صریح می‏باشد وبا قرینه می‏فهمیم که سومی هم راجع به آنهاست اینک هر سه آیه را ذکر و بررسی می‏کنیم: 1- . 2- . این دو مورد صریح است که هردو راجه به یک قوم و یک قضیه است. 3- . این آیه گرچه در باره مطلق اهل کتاب است ولی ظاهرا منظور یهود است و اثبات مسخ در نصاری تقریبا غیرممکن است، در این آیه «خنازیر» نیز آمده که اشاره خواهیم کرد. آیا اصحاب سبت تغییر شکل داده مبدل به میمون شدند، یا اخلاق آنها اخلاق میمون شد و قیافه آنها تغییر نکرد؟ ظهور «قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً» نشان می‏دهد که تغییر شکل کرده به صورت میمون درآمده‏اند مخصوصا با این قرینه که در«سبت» گذشت: آنانکه امر به معروف نکردند به عذاب گرفتار شدند و این می‏رساند که باید عذاب صیدکنندگان مسخ واقعی باشد و گرنه از عذاب گروه اول کمتر خواهد بود وانگهی اگر منظور تغییر اخلاق مسخ اخلاقی بود با امثال . . و نظائر آن گفته می‏شد نه جمله «قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً» مخصوصا که در مابعد آیه اول آمده «فَجَعَلْناها نَکالاً لِمْا بَیْنَ یَدَیْها وَ ماخَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ» موعظه بودن مسخ باطنی به واسطه نامحسوس بودن مشکل است از طرف دیگر تارخ بنی اسرائیل پر است از اینگونه جریانها و در «سبت» گذشت روایتی که صریح در مسخ حقیقی و تغییر شکل آنها بود از اهل سنت نیز روایاتی در این زمینه آمده است. (واللَّه‏العالم). در مجمع ذیل آیه اول از ابن عباس نقل شده: خدا برای عقوبت مسخشان کرد، صدای میمون داشتند، سه روز باقی ماندند، چیزی نخوردند و ننوشیدند و تناسل نکردند سپس خدا هلاکشان کرد، بادی آمد اجسادشان را به دریا افکند... از مجاهد نقل می‏کند که آنها مسخ نشدند بلکه آیه مثلی است نظیر . و نیز از وی حکایت شده که: قلوبشان مسخ شد مانند قلوب بوزینگان که امر و نهی را قبول نمی‏کرد. بعد فرموده: این دو قول مخالف ظاهر آیه است که اکثر مفسران برآنند بی آنکه ضرورتی آن را ایجاب کند. *** المنار ذیل آیه دوم گوید: مسخ بدنی قول جمهور است و مسخ باطنی قول مجاهد که او گفته: قلوبشان مسخ شد تا به فهم حق توفیق نیافتند، در ذیل آیه اول نیز قول مجاهد و قول جمهور را نقل کرده و قول جمهور را قبول نمی‏کند و گوید: از کمال انسانیت خارج شده مانند میمون گشتند در جست و خیز و مثل خوک در شهوات. و نیز گوید: قرآن در مسخ حقیقی صریح نیست. *** طبرسی در ذیل آیه سوم فرموده: به قول مفسران اصحاب سبت بوزینگان و اصحاب کفر به مائده عیسی «علیه السلام» مسخ به خنازیر شدند و البی از ابن عباس نقل کرده: همه از اصحاب سبت اند زیرا جوانهایشان به میمونها و پیرانشان به خنازیر تبدیل شدند. نگارنده گوید چیزی برای من در این زمینه دستگیر نشد. والعلم عنداللَّه.

پیشنهاد کاربران

بپرس