قردمانی

لغت نامه دهخدا

قردمانی. [ ق ُدُ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قردمان. ( منتهی الارب ).

قردمانی. [ ق َ دَ نی ی ] ( معرب ، اِ ) قبای آژده بخیه آکنده به جهت جنگ. || یا سازی است که اکاسره در خزاین ذخیره ساختندی. || زره سطبر شبیه جامه کردوانی... ( منتهی الارب ). معرب است. ( اقرب الموارد ). || زره خود، یا خود، یا زره. ( منتهی الارب ).

قردمانی. [ ق َ دَ نی ی ] ( معرب ، اِ ) گیاهی است شبیه بابونه متفرق شاخ کم برگ که کرویا نامندش ، یاکرویای براست. معرب قردامون لغت یونانی است یا رومی. ( منتهی الارب ). و رجوع به قردمانة و قردمانا شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس