قرحتاوی

لغت نامه دهخدا

قرحتاوی. [ ق َ رَ وی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قرحتاء. رجوع به قرحتاء شود.

قرحتاوی. [ ق َ رَ وی ی ] ( اِخ ) عبدالملک بن وهیب بن هارون. از محدثان و از مردم قرحتاء است. وی از عم خود عبداﷲبن هارون روایت کند و ابوبکراحمد بحتری از او روایت دارد. ( از معجم البلدان ).

قرحتاوی. [ ق َرَ وی ی ] ( اِخ ) عبداﷲبن هارون. یکی از صالحان است. وی از محمدبن صالح بن بیهش روایت کند و برادرزاده اش عبدالملک بن وهیب از او روایت دارد. ( معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس