قرح


مترادف قرح: خستن، ریش، زخم، قرحه

لغت نامه دهخدا

قرح. [ ق َ ]( ع اِ ) ریش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). تفرق الاتصال اللحمی اذا کان حدیثاً سمی جراحة فاذا تقادم حتی اجتمع فیه القیح سمی قرحة. ج ، قروح. || اثر گزیدگی سلاح. ( منتهی الارب ). || آبله ریزه ای که بر اندام برآید. هرگاه روی به فساد کند و خارش پیدا کند شترریزگان را بکشد و هلاک سازد. || ( مص ) خسته کردن و ریش نمودن. || در جای بی آب چاه کندن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آشکار شدن آبستنی شتر ماده. گویند: قرحت الناقة؛ استبان حملها. ( اقرب الموارد ).

قرح. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ریش. ( منتهی الارب ). || الم الجراحة. ( بحر الجواهر ). الم گزیدگی سلاح. ( منتهی الارب ). || خستگی. ( بحر الجواهر ).

قرح. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) ریش برآمدن در پوست. ( ناظم الاطباء ). گویند: قَرِح َ الرجل قَرَحاً؛ ای خرجت به القروح. ( اقرب الموارد ). || آبله ریزه درآمدن در پوست. ( ناظم الاطباء ).گویند: قرح الفرس قرحاً؛ دارای قرحه گردید اسب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تمام دندان شدن. گویند: قرح الفرس قرحاً و قروحاً؛ تمام دندان شد اسب. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) عیبی است خلقی در اسب ، و آن موقعی است که سفیدی صورت اسب کمتر ازدرهم باشد، و آن ناپسند است. ( صبح الاعشی ج 2 ص 24 ).

قرح. [ ق ُرْ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قارح. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

زخم، آبله که چرک وفساددر آن پیداشود، قروح جمع
۱ - ( اسم ) زخم ریش جمع : قروح ۲ - اثر گزیدگی سلاح ۳ - آبله ریزه که بر اندام بر آید ۴ - ( مصدر ) خسته کردن ریش کردن .
جمع قارح

فرهنگ معین

(قَ ) (اِ. ) ۱ - زخم . ۲ - اثر گزیدگی سلاح . ۳ - آبلة ریز که بر اندام برآید.

فرهنگ عمید

= قرحه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَرْحٌ: جراحت - اثری است که از جراحت و آسیب وارده بر بدن به خاطر برخورد با برّندهای از خارج باقی میماند
ریشه کلمه:
قرح (۳ بار)

«قَرْح» به معنای جراحتی است که در بدن بر اثربرخورد بایک عامل خارجی پیدامی شود.
(بروزن فلس) زخم. «قَرَحَهُ قَرْحاً: جَرَحَهُ وَ شَقَّهُ» راغب گوید:قَرْح به فتح اول جراحتی است که از خارج رسد مثل زخم شمشیرو قُرْح به ضم اول جراحتی است که از درون برخاسته مثل دمل، و به قولی به فتح اول زخم و به ضم آن درد زخم است. طبرسی از ابوعلی و ابوحسن هر دو را مصدر نقل کرده، المنار از ابن جریر نقل کرده که قَرْح به فتح اول شامل قتل و جرح است . آیه در باره جنگ احد است که عده‏ای از مسلمانان کشته و عده‏ای زخمی شدند. یعنی: اگر به شما زخمی رسید و در «اُحُد» شکستی دیدید، نظیر آن به مشرکین در«بدر» رسید و این روزها را میان مردم می‏گردانیم و شکست و فتح هر دوره نصیب قومی می‏شود. المیزان گوید: در این تعبیر مسلمانان همه یک جسد فرض شده‏اند و گویی زخم به یک بدن وارد شده است و در واقع عبارت بود از قتل عده‏ای و جرح عده‏ای دیگر و فوت پیروزی از آنها... نگارنده: احتمال قوی می‏دهم که اصابت قرح کنایه از شکست است چنانکه با مقایسه به شکست مشرکین در«بدر» روشن‏تر می‏شود «قرح» را درآیه به فتح قاف و کسر آن خوانده‏اند. * . آیه در باره تعقیب مسلمین است که بعد از ماجرای«اُحُد» مشرکین خواستند به مدینه بگردند ولی مسلمین آنها را تعقیب کردند احتمال فوق در این آیه نیز جاری است، این لفظ فقط سه بار در قرآن آمده است.

دانشنامه عمومی

قرح، روستایی در شهرستان فلارد از توابع استان چهارمحال و بختیاری است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱٬۴۲۹ نفر ( ۳۸۷ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس قرح
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

قُرحاً علی قُرحٍ=زخم روی زخم
کلمه ( قرح ) با فتحه قاف به معنای اثری است که از جراحت و آسیب وارده بر بدن به خاطر بر خورد با برنده ای از خارج باقی می ماند، و اما قرح با ضمه قاف اثر جراحتی است که از داخل بدن پیدا می شود، از قبیل دمل و جوش و امثال آن ( نقل از راغب ) .

بپرس