قرث

لغت نامه دهخدا

قرث.[ ق َ ] ( ع اِ ) کوزه کوچک. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) در مشقت انداختن. || رنج بردن. || کسب کردن.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَرَث شود.

قرث. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) ورزیدن. کسب کردن. || رنج بردن در کار.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَرْث شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس