[ویکی الکتاب] قرآنه. ریشه کلمه:
قرء (۸۸ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
این لفظ در اصل مصدر است به معنی خواندن. چنانکه در بعضی از آیات معنای مصدری مراد است مثل . قرآن در اینجا مصدر است مثل فرقان و رجحان و هر دو ضمیر راجع به وحی اند یعنی در قرآن عجله نکن زیرا جمع کردن آنچه وحی میکنیم و خواندن آن برعهده ماست... و چون آن را خواندیم از خواندنش پیروی کن و بخوان. سپس قرآن عَلَم است به کتاب حاضر که بر حضرت رسول «صلی الله علیه واله»نازل شده به اعتبار آنکه خواندنی است و آن مصدراز برای مفعول(مقرو) است، قرآن کتابی است خواندنی باید آن را خواند و در معانی اش دقت و تدبر نمود به نظر نگارنده همان خواندن سبب تسمیه این کتاب عظیم به این نام است. چنانکه خود قرآن به خواندن آن کاملاً اهمیت میدهد . . . بعضیها قرآن را در اصل به معنی جمع گرفتهاند که اصل قرء به معنی جمع است در اینصورت میتوانند بگویند که: آن مصدر از برای فاعل است قرآن یعنی جامع حقائق و فرمودههای الهی. ولی با ملاحظه آنچه گذشت معنای اول مقبولتر بلکه منحصربفرد است. المیزان نیز آن را اختیار کرده است. اوصاف قرآن خداوند در قرآن اوصافی برای قرآن ذکر میکند که مبین مقام شامخ این کتاب الهی است و موقعیت و عظمت آن را به طور واضح متجلی میسازد از قبیل: 1- . 2- . 3- . 4- . 5- . 6- . 7- . 8- . 9- . 10- . 11- . 12- . 13- . اینها نمونهای از اوصاف حمیده قرآن مجید است، با توجه به آنها خواهیم دید که این کتاب سبب سعادت هر دو جهان و رشحهای از رحمت واسعه خدا بر بندگان است. مسلمانان باید در فراگرفتن و عمل به آن آنچه میتوانند سعی کنند تا سعادت هر دو جهان یابند. اعجاز قرآن معنی اعجاز قرآن آن است که بشر از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان است، قرآن از اول نزول پیوسته این مطلب را یادآوری کرده و گوید: بشر از آوردن نظیر من ناتوان است. و اگر عاجز نیست یک سوره مانند مرا بیاورد این حریف طلبی قرآن و آن زبونی اهل سخن و خاصه فصحای عرب دلیل بارز اعجاز آن است. 1- . بگو اگر انس و جن جمع شوند که نظیر این قرآن را بیاورند نمیتوانند هرچند با همدیگر همکاری کنند. 2- . 3- . آیه در مقام تعجیز انسان حتی از آوردن یک سوره است و با نفی ابدی میگوید «وَلَنْ تَفْعَلُوا» و هرگز نمیتوانید آن دلیل است که در آینده نیز این کار امکان نخواهد داشت ایضاً آیه . در مقام تعجیز است. 4- . در اینجا صحبت از آوردن ده سوره است و جمله «اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» روشن میکند که خدا علم قرآن سازی را به بشر نداده است. آیه اول در مقام تعجیز شامل یک آیه هم میشود زیرا کلمه قرآن به همه قرآن و به ابعاض آن اطلاق میشود، و آیه اول از آیات مکی است، آنوقت همه قرآن نازل نشده بود. ولی باز فرموده «هذَا الْقُرْآن» با وجود این به نظر نگارنده منظور قرآن از مبارزهطلبی مجموع قرآن یا چند سوره و یا یک سوره یا چند آیه است نه نسبت به فرد فرد آیات مثل «اِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ» مثلاً و در قرآن «فَأْتُوا بِآیَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» نیامده است. وجوه اعجاز قرآن درباره جهات اعجاز قرآن که اجتماع آنها بشر را از آوردن مثل آن عاجز کرده در المنار وجوه زیر را نقل میکند: 1- اشتمال قرآن بر نظم و وزن عجیب و اسلوبی که غیر از اسلوب بلغاء و فصحاست اسلوبی که در آن زمان معمول نبود و کاملاً بدیع و بی سابقه است. 2- بلاغت قرآن که بلاغت و فصاحت سخن سرایان هیچ وقت به بلاغت آن نرسید واحدی از اهل بیان در این مطلب شک نکردند. (قرآن با بلاغتی القاء مطلب میکند که دیگران از القاء مطلب با آن بیان عاجز اند). 3- اشتمال قرآن بر اخبار غیبی نسبت به گذشتگان و نسبت به آینده. مثل خبر از غلبه روم بر فارس که بعداً تحقق یافت اخبار از وضع و آینده منافقان که مو به مو جای خویش را میگرفت. 4- سلامت قرآن از اختلاف و تعارض و تناقض در طول مدت 23 سال. . (درباره این مطلب توضیح بیشتری خواهیم داد). 5- اشتمال قرآن بر علوم الهیه و عقائد دینیه، و احکام و فضائل و اخلاق و قواعد سیاسی و مدنی. 6- اینکه هیچ یک از گفتههای قرآن قابل نقض و ابطال نیست و هرچه گفته همیشه حق و صدق بوده و خواهد بود. 7- در قرآن مسائلی مطرح و تحقیق شده که بر بشر آن روز مجهول بود مثل «وَ اَرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ - اَنَّ السَّمواتِ وَالاَرضَ کانَتارَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُّلَ شَیءٍ حَیٍّ - ثُمَّ استَوی اِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ - وَ مِن کُلِّ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ» و امثال اینها (المنار ذیل آیه 23 بقره به اختصار). در المیزان از وجوه گذشته وجه دوم، سوم، چهارم، و پنجم را به طور مشروح ذکر و بررسی میکند و وجه دیگری میافزاید و آن اینکه آوردن چنین قرآنی از کسی که درس نخوانده و معلم ندیده غیر ممکن است. مرحوم مجلسی در بحار ج 17 صفحه 159 به بعد اقوال را در این باره به طور مبسوط جمع کرده است *** ناگفته نماند: خلاصه آنچه تا اینجا در وجه اعجاز گفته شد این است که قرآن مجموعاً معجزه است و بشر از آوردن مثل آن ناتوان میباشد، این از هر جهت قابل قبول است زیرا با ملاحظه وجوهی که مجملاً نقل شد آوردن نظیر قرآن از بشر ساخته نیست. ولی قرآن همانطور که نسبت به تمام آن اعجاز است و مبارزطلبی کرده نسبت به ده سوره (بعشر سور) و حتی به یک سوره نیز مبارزطلبی کرده است «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» اما وجوهی که از المنار و المیزان نقل شد همه را در سوره کوثر مثلا نمیتوان یافت با آنکه این سوره هم معجزه است. با استفاده از خود قرآن میشود گفت وجوه عمده اعجاز دو چیز است یکی ترکیب آنگونه الفاظ با حفظ آنگونه معانی. دیگر عدم وجود اختلاف در آن. اینک این دو وجه را بررسی میکنیم: 1- ما در آوردن نظیر قرآن اگر نظم و اسلوب الفاظ را در نظر بگیریم و بخواهیم الفاظی در نظم و ترتیب قرآن بسازیم معانی از دست خواهد رفت یعنی معانی خیلی سبک و خنده آور خواهد شد و اگر معانی خوب را در نظر بگیریم الفاظ را در اسلوب قرآن نتوانیم جمع کرد. مثلا از مسیلمه کذاب لعنه اللَّه در تاریخ کامل ج 2 ص 244 و سفینةالبحار نقل شده که در مقابله با سوره مرسلات و ذاریات گفت: «و المبدیات زرعاً. و لحاصدات حصداً. و الذاریات قحماً. و الطاحنات طحناً. و الخابزات خبزاً. و الثاردات ثرداً. و اللاقمات لقماً... این فرومایه به تقلید از سبک قرآن الفاظی چند قالب زده ولی معنی آنها چنین درآمده: قسم به آشکارکنندگان کشت، قسم به دروگران، قسم به پاشندگان گندم، قسم به آرد کنندگان، قسم به نانواها، قسم به آبگوشت پزان، قسم به آنانکه لقمه بر دهان میگذارند... در تنظیم الفاظ آنچه قدرت داشته به کار برده ولی ملاحظه میشود که معانی چقدر مضحک و سند رسوائی گوینده است و همه کارهای بالا را به زنان مختص کرده است. این راجع به الفاظ و اگر معانی خوب در نظر گرفته شود قهراً الفاظ در اسلوب قرآن جمع نخواهد شد ظاهراً روی این حساب است که فرموده: «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» یعنی حتی یک سوره کوچک مثل سوره کوثر هم قدرت آوردن ندارید و با جمله «وَلَنْ تَفْعَلُوا» روشن میکند که این کار از بشر ساخته نیست و نخواهد بود و با جمله «فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» بیان میکند که این زائیده علم خداست و شما علم آن را ندارید «وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلَّا قَلیلاً». از اینجاست که نگارنده احتمال میدهم نظر قرآن در تعجیز بیشتر به اسلوب کلام با حفظ معانی صحیح و حقیقی آن است گرچه وجوه نقل شده از المنار و المیزان نیز کاملاً واقعی و مقبول است، ولی چنانکه گفته شد آن وجوه راجع به مجموع قرآن است نه هر سوره. 2- . این آیه راجع به مجموع قرآن و در عین حال قابل دقت است، توضیح اینکه بشر از اول ادراک تا آخر عمرش در یک حال، یک عقیده و یک رای نمیماند نظر او نسبت به دوران عمر و نسبت به پیشامدها تغییر مییابد، بزرگان عالم و سیاستمداران دنیا را میبینیم که هر چند روز یا چند ماه یا لااقل چند سال در عقاید و تصمیمات خویش تجدید نظر میکنند و آنچه دیروز حق و مطابق واقع میدیدند امروز تخطئه میکنند و بر آن خط بطلان میکشند، نهرو نخست وزیر متوفی هندوستان نامههای متعددی به دخترش نوشت روزی که خواستند آنها را به صورت کتاب به نام نگاهی به تاریخ جهان چاپ کنند راضی شد و گفت: ولی اگر امروز آنها را مینوشتم طور دیگر مینوشتم ولی من دیگر آن فرصت را ندارم. کسی اگر کتابی بنویسد و بیست سال بعد بخواهد آن کتاب را بار دیگر بنویسد و چاپ کند ناممکن است تغییری در آن ندهد و بگوید همانطور که بیست سال قبل نوشتهام احتیاج به تجدید نظر ندارد، همینطور است هر فرد فرد بشر نسبت به کارها و افکار خویش در دوران زندگی پس بشر نمیتواند از خود رویه هائی راجع به همه شئون زندگی و غیره ایجاد کرده و تا آخر عمر در آنها ثابت و یکنواخت بماند حتماً مقدار کثیری از آنها و یا همه آنها را تغییر خواهد داد، حال اگر بشری پیدا شد و در عرض 23 سال عقائدی و روشهائی نسبت به همه شئون زندگی اظهار کرد و تا پای جان از آنها دفاع نمود و از هیچ یک هم در آن مدت برنگشت خواهیم دانست که آنها از خودش نیست و گرنه بشر چنین ساخته نشده است. «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختِلافاً کَثیراً». وجه دیگر کتابهائی که در دنیا نوشته میشود از حیث مطالب سبک بخصوصی دارند مثلا آنکه در جغرافیا نوشته میشود از اول تا آخر جغرافیا است و آنچه در تاریخ نوشته میشود همهاش تاریخ است و اگر مثلا در دو رشته باشد در دو بخش جداگانه نوشته میشود. ولی قرآن طوری نازل شده که آمیخته است در یک آیه و یک سوره میبینی هم مطلب علمی است هم اشاره به معاد، هم فضیلت اخلاقی و هم تهدید ظالمان وغیره و آوردن چنین کتابی با این طرز از طاقت بشر خارج است «فَأْتُوا بِسُورَةٍ» با اطلاقش به این حقیقت نیز شامل میباشد . عدم تحریف در قرآن این مسئله که در قرآن تحریف هست یا نیست به اختلاف قرائتها و اختلاف بعضی از کلمات و حرکات راجع نمیباشد که چنین چیزهائی هست و ضرری به قرآن مجید ندارد، موضوع عمده در این باره دو چیز است: 1- آیا در قرآن فعلی مطالب اضافه هست و مقداری از آن از کلام خداوند نیست بلکه بر آن اضافه شده است یا نه؟ 2- آیا در قرآن فعلی نقیصه هست و مقداری از آن از بین رفته و آنچه در دست ماست قسمتی از قرآن اصلی است یا نه ؟ تحریف به معنای اول به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش ضروری است و قرآن فعلی همهاش کلام خداست بدون شبهه. در مقدمه مجمع البیان در فن پنجم فرموده به اجماع مسلمین در قرآن زیادت نیست، در المیزان ج 12 ص 111 فرموده: بر نفی زیادت با اجماع استدلال کردهاند، در البیان فرموده تحریف به معنی زیادت به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش به ضرورت ثابت است. اما تحریف به معنای دوم (وجود نقیصه در قرآن) متسالم علیه میان مسلمین آن است که اینگونه تحریف در قرآن نیست و این قول حق است و دلائلش بعداً نقل خواهد شد. در البیان ص 218 میگوید: معروف میان مسلمانان عدم وقوع تحریف در قرآن است و اینکه قرآن موجود در دست ما همه قرآن است که بر پیغمبر «صلی اللَّه علیه و آله» نازل شده، بسیاری از بزرگان بر این عقیده تصریح کردهاند از جمله صدوق محمد بن بابویه که قول به عدم تحریف را از معتقدات امامیه شمرده از جمله شیخ طوسی در اول تفسیر «تبیان» و آن را از استادش علم الهدی با استدلال قاطع نقل میکند، هکذا مفسر شهیر طبرسی در مقدمه مجمع البیان، ایضاً شیخ جعفر کاشف الغطاء در بحث قرآن از کتاب «کشف الغطاء» و نیز علامه شهشهانی در بحث قرآن از کتاب «عروة وثقی» و نیز قول به عدم تحریف را به جمهور مجتهدین نسبت داده، از جمله محدث کاشانی در دو کتابش (وافی ج 5 ص 274 و علم الیقین ص 130) همچنین علامه شیخ محمدجواد بلاغی در مقدمه تفسیر «آلاءالرحمن». نگارنده گوید: اگر در اقوال بزرگان اهل تفسیر و غیره تفحص کنیم کمتر کسی خواهیم یافت که قائل به تحریف به معنی نقیصه باشند مگر بعضی از آنانکه خیلی سطحی و سادهاند ولی دانشمندان بزرگ اسلامی که عدهای از آنها نام برده شد و بزرگانی همچون علامه طباطبائی در المیزان و غیره و علامه خوئی در «البیان» و نویسندگانی امثال فرید وجدی در دائرةالمعارف و غیره و غیره به جنگ اینگونه اشخاص نادر شتافتهاند البته با دلائل قاطع که نقل خواهد شد. *** عدهای از محدثین شیعه و جمعی از محدثان اهل سنت قائل شدهاند که در قرآن تحریف وجود دارد و مقداری از آن حذف شده است، در مقدمه مجمع این قول را به جمعی از علماء شیعه و عدهای از حشویه اهل سنت نسبت داده است، حشویه چنانکه در دائرةالمعارف وجدی است گروهی از معتزله هستند که به ظواهر قرآن تمسک کرده و قائل به جسم بودن خدااند. منسوبند به حشو یعنی مردمان رذیل. دلائل عدم تحریف دلیل قائلین به وجود تحریف روایاتی است که از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده که نقل و رد آنها در این کتاب مهم نیست طالبان تفصیل به کتب مفصل رجوع کنند از جمله المیزان ج12 ص 106 به بعد و البیان آیةاللَّه خوئی فصل «صیانة القرآن من التحریف» ولی مقداری از دلائل عدم تحریف به قرار زیر است: 1- . مراد از «اَلذِّکْر» قرآن است وچند آیه قبل فرموده: «وَقالُوا یااَیَّهَاالَّذی نُزِلَ عَلَیْهِ الذِکْرُاِنَّکَ لَمَجْنُونٌ». در این ایه خداوند با قاطعیت تمام فرموده:قرآن را ما نازل کردهایم و ما حتما حافظ و نگهدارنده آن هستیم با دو تأکید «انّ» و «لام» پس مطمئناخداوند آن را از نقصان و زیادت و ازهرجهت دیگر محفوظ خواهد داشت. بعضی احتمال دادهاند که ضمیر «له» به حضرت رسول «صلی الله علیه واله» راجع است ولی این قول بر خلاف ظاهر است و هر کس در آیه دقت کند یقین خواهد کرد که مراد از «لَهُ لَحافِظُونَ» حفظ قرآن و«له» بر قرآن راجع است. 2- . مراد از«بَیْنَ یَدَیْهِ» زمان نزول و از «مِنْخَلْفِهِ» زمان بعد است یعنی او کتاب با عزتی است که نه حالا و نه در آینده باطل را بر آن راه ندارد تا به واسطه زیادت و یا نقصان و یا به هر شکل دیگری بر ان راه یافته واز حجیت بیاندازد. این قولی است قطعی که خداوندقرآن را از راه یافتن باطل برکنار کرده است و اگر نقصی در آن راه یابد بر خلاف آن خواهدبود. 3- حدیث ثقلین که فریقین به طور متواتر از رسول «صلی الله علیه واله» نقل کردهاند فرمود: «اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِقْلَیْنِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهْهُ بَیْتی ما اِنْ تَمَسَکْتُمْ بِهِمالَنْ تَضِلُوا اَبَداً اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتَّی یَرِدا عَلَّیَ الْحَوْضَ» من در میان شما دو چیز مهم و گرانقدر میگذارم کتاب خدا و عترم که اهل بیت مناند هر گاه به آن دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید بود آن دو هیچگاه از هم جدا نمیشوند تا در حوض پیش من آیند. این حدیث وجوب تمسک به قرآن را ایجاب میکند باید قرآن تحریف نشده باشد وگرنه تمسک به کتاب محرف معنایی ندارد و از ضلالت باز نمیدارد، جمله «اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا» معین میکند که کتاب و اهل بیت تا قیامت باقی است پس تا قیامت باید اهل بیت و کتاب باشند و از هم جدا نشوند ولی بودن یکی از اهل بیت همواره ضروری نیست مخصوصادر زمان غیبت بلکه بودن احادیث آنها و بودن مجتهدین که حافظ و راوی احادیث اند کافی است و تمسک به اهل بیت محقق میشود ولی تمسک به قران میسر نیست مگر به وصول قرآن، بدین طریق میدانیم که قرآن دست نخورده میان ما موجود است و زیادت و نقصانی در آن نیست. هکذا سائر روایات که در بیان صحت و سقم اخبار تطبیق آنها را با قرآن لازم دانسته است، ایضاً روایاتیکه میگویند امامان علیهم السلام در استفاده ازاحکام و غیره بر قرآن موجود استناد کردهاند. در آینده خواهیم گفت: قرآنیکه امیرالمومنین «علیه السلام» نوشته فرقش با قران فعلی فقط در ترتیب سورهها است،در البیان میگوید: این هم باطل است که بگوییم قرآن در نزد امام غائب «علیه السلام» محفوظ و موجود است زیرا وجود واقعی آن در تمسک امت کافی نیست . 4- از جمله براهین که اقامه کردهاند این است: قرآن مجید اوصافی برای خود بیان میدارد که آن اوصاف در قرآن فعلی وجود دارد مثلا میگوید: . قرآن مردم را به استوارترین راه هدایت میکند. قرآن برای مومنان شفاست و کافران را جز خسران نیافزاید .اگر جن و انس جمع شوند قدرت آوردن چنین قرآنی را ندارند . قرآن به بنی اسرائیل بیشتر آنچه را که در آن اختلاف دارند حکایت میکند. قرآن به تمام مردم هادی و راهنماست . قرآن هدایت برای متقین است . آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا در قلوبشان قفلهایی است . از خداوند برای شما نور و کتاب روشن آمده است . و صدها نظیر این آیات در مطالب دنیا و آخرت . ما آنگاه که در قرآن موجود دقت میکنیم تمام این اوصاف را در آن مییابیم و در نتیجه میدانیم که از قرآن کم نشده است. 5- فریدو جدی در دائرةالمعارف اهتمام مسلمین را در حفظ و تألیف و تعلیم قرآن دلیل عدم تحریف آن دانسته و گوید اهتمامیکه مسلمین بر قرآن داشتند احتمال نقصان آن را از میان بر میدارد. این همان دلیل متقنی است که مرحوم علم الهدی (بنابر آنچه در مقدمه مجمع البیان است) بدان تمسک جسته و فرماید:علم به صحت قرآن مانند علم به وجود شهرها و وقایع بزرگ... است... علماء مسلمین در حفظ و حمایت آن کوشیدهاند... چطور ممکن است که با آن عنایت صادقه و ضبط شدید تغییری یا نقصانی در ان راه یابد (مختصر آنچه دو دانشمند فوق گفتهاند) علامه طباطبایی در کتاب «قرآن در اسلام» ص 115 در این زمینه فرموده: آیات قرآنی در دست عامه مسلمانان بود و برای نگهداری آنچه داشتند کمال جدیت را به خرج میدادند علاوه بر آن گروه زیادی از صحابه و تابعین قاری قرآن بودند که کاری جز آن نداشتند و جمع آوری قرآن در یک مصحف جلو چشم همه انجام میگرفت و همگان مصحفی را که آماده نموده در دسترسشان گذاشتند پذیرفتند و نسخه هایی از آن برداشتند و رد و اعتراض نکردند... علی «علیه السلام» با اینکه خودش... قرآن مجید را به ترتیب نزول جمع آوری کرده بود و به جماعت نشان داده بود... مصحف دائر را پذیرفت و تا زنده بود حتی در زمان خلافت خود دم از خلاف نزد. کاتبان وحی ابوعبدالله زنجانی در تاریخ قران مینویسد: مورخین عرب همه اتفاق دارند بر اینکه خط بواسطه حرب بن امیة بن عبدشمس به مکه داخل شده و آن را این شخص در سفرهایی که نموده از چند تن فراگرفته بود که ازآن جمله بشربن عبدالملک برادر اکیدر صاحب دومة الجندل بوده. بشر باحرب بن امیه در مکه حضور یافته و دختر او صهبا را به زنی گرفت و به جمعی از اهل مکه خط آموخت و از دنیا رفت. جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیّه ج 1 ص 227 آنچه مرحوم زنجانی در باره بشربن عبدالملک گفته نقل میکند بعد میگوید: پس عدهای کثیر از قریش در وقت ظهور اسلام نوشتن بلد بودند... اسلام آمد در حالیکه خط در حجاز معروف ولی غیرشایع بود و آن وقت در مکه فقط درحدود 14 نفر نوشتن بلد بودندکه عبارت بودند از علی بن ابیطالب، عمربن خطاب، طلحة بن عبیدالله، عثمان بن سعید، ابان بن سعید، یزیدبن ابی سفیان، حاطب بن عمرو، علاءبن حضرمی، ابوسلمة بن عبدالاشهل، عبدالله بن ابی سعدبن ابی سرح، حویطب بن عبدالعزی، ابوسفیان، معاویه، وجهیم بن صلت. فرید وجدی در دائره المعارف ماده «خط» میگوید: خط تا نزدیکیهای ظهور اسلام در میان عرب حجاز نبود... بعظی از آنهابه عراق یا شام سفر کرده و خط نبطی و عبری و سریانی رایادگرفتند و کلام عربی را با آنها نوشتند، پس از آمدن اسلام از خط نبطی خط نسخ و از سریانی خط کوفی به وجود آمد، وجدی آنگاه به جریان بشربن عبدالملک که گذشت اشاره کرده و گوید: وقت آمدن اسلام نوشتن را درعرب جز 14نفر( بضعة عشر) نمیدانستند از جمله علی بن ابیطالب، عمر، عثمان، ابوسفیان، معاویه، طلحه و دیگران بودند. ابوعبدالله زنجانی در تاریخ قرآن ص 44 ترجمه سحاب عدد نویسندگان وحی را که با خط نسخ معمول آن زمان در مکه و مدینه قرآن را به محض نزول مینوشتند چهل و سه نفر ذکر کرده و 29 نفر از مشهوران آنها را نام برده از آن جمله علی بن ابیطالب«علیه السلام» زیدبن ثابت، زبیربن عوام، عبدالله بن ارقم، عبدالله بن رواحه، ابی بن کعب ثابت بن قیس، ابوسفیان، معاویه، خالدبن ولید و عمروبن عاص است. ناگفته نماند خالد بن ولید و عمروبن عاص در سال هفتم هجرت شش ماه به فتح مکه مانده اسلام آوردند معاویه و پدرش ابوسفیان پس از فتح مکه به اسلام داخل شدند، اینان تا قدرت داشتند با اسلام جنگیدند و آنگاه که صیت وغلبه اسلام را دیدند به آن روی آوردند و آن وقت فقط در حدود دوسال از عمر رسول خدا «صلی الله علیه واله» مانده بود، من احتمال نزدیک به یقین دارم که این روسیاهان که همواره نان را به قیمت روز میخوردند برای اینکه برای خود در میان مسلمانان جا باز کنند چند آیه یا سوره را نوشته و خود را کاتب وحی قلمداد کردند یعنی رسول خدا «صلی الله علیه واله» ما را هم به حساب گرفته است و گرنه اعتبار آنها کمتر از آن بود که آن حضرت کتابت وحی را به ایشان محول کند وانگهی آنوقت در حدود نوددرصد قرآن نازل شده بود به نظر بعضی: معاویه فقط بعضی از نامههای آن حضرت را نوشته است. *** در تاریخ قرآن آمده: از این نویسندگان دو نفر بیشتر ملازمت حضور ونوشتن قرآن را داشتند که آن دو علی بن ابیطالب«علیه السلام»و زیدبن ثابت بود. جرجی زیدان میگوید: در عهد رسول خدا از همه بیشتر علی بن ابیطالب، عبدالله بن مسعود، ابوالدرداءمعاذبن جبل، ثابت بن زید و ابی بن کعب... به تدوین قرآن عنایت داشتند (تاریخ آداب اللغة العربیه ج1ص 225) او این مطلب را در تاریخ تمدن اسلام ج 3 ص 83 ترجمه جواهرکلام نیز گفته است . قرآن روی چه چیز نوشته میشد جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام مینویسد: قلم را از نی میساختند و مرکب را که مداد میگفتنداز گرد ذغال و یا گرد سیاه دیگری تهیه کرده مایع لزجی مثل صمغ و مانند آن به آن میافزودند. اما کاغذ اعراب در ابتداء پوست بود که آن را رق میگفتند گاه هم روی پارچه مینوشتند و مشهورترین آن، پارچه بافت مصر بنام قباطی بود و معلقات سبع پیش از اسلام بر روی همان پارچه یا پوست به دست نمیآوردند روی چوب یا استخوان یا سنگ یا سفال و مانند آن مینوشتند در ج 3 ص 83 همان کتاب هست: هر آیه و سوره که نازل میشد آن را کاتبان وحی روی تکههای پوست یا استخوانهای پهن مانند کتف و دندهها یا روی لیف خرما و یا روی سنگهای پهن سفید مینوشتند، در تاریخ قرآن ص 47 پارچه و حریر را اضافه کرده و گوید آنها را صحف میگفتند، و یک کتاب از این گونه صحف برای پیغمبر نوشته و به او دادند که حضرت آنها را در خانه خود میگذاشت. از این نقل معلوم میشودکه نویسندگان وحی یک نسخه هم به حضرت رسول «صلی الله علیه واله» میدادهاند و آن حضرت آنها را جمع میکرده است «وافی ج 5 ص 274 در آخر کتاب صلوة از امام صادق «علیه السلام» نقل کرده که رسول خدا «صلی الله علیه واله» (درهنگام فوت) فرمود: یا علی قرآن در پشت سر خوابگاه من در صحیفهها و حریر و قرطاسهاست آنها را جمع کنید و نگذارید قرآن ضایع شود چنانکه یهود تورات را ضایع کردند علی «علیه السلام» قرآن را در پارچهای زرد نوشت و درخانهاش به اتمام رسانید و فرمود تا قرآن را جمع نکنم عبا به دوشم نخواهم انداخت گاهی شخصی میخواست دم در آن حضرت را ملاقات کند بدون عبا میآمد تا قرآن را جمع نمود... جمع قرآن در یک مصحف در زمان پیغمبراکرم «صلی الله علیه واله» بعضی از صحابه تمام قرآن را جمع کرده و بعضی مقداری از آن راجمع و بعد از وفات آن حضرت تألیف نمودند. محمدبن اسحق در فهرست میگوید جمع کنندگان قرآن در دوره رسول اکرم «صلی الله علیه واله» عبارت بودند از امیرالمومنین علی بن ابیطالب، سعد بن عبید، ابوالدرداء، معاذبن جبل بن اوس، ثابت بن زیدبن نعمان، ابی بن کعب، و زیدبن ثابت. در تاریخ قرآن بعد از نقل این سخن چند روایت از بخاری و اتقان سیوطی واز بیهقی و مناقب خوارزمی و غیره در این زمینه نقل کرده است. ناگفته نماند: آنچه نباید تردید کرد این است که در زمان رسول خدا «صلی الله علیه واله»قرآن بدانگونه که گفته شد جمع گردید و حتی یک نسخه از آن در منزل آن حضرت بود که به علی «علیه السلام» سفارش آن را کرد، قطع نظر از حافظان قرآن که آنها را قراء میگفتند و از آن گروه بود که چهل یا هفتادنفر در واقعه بثر معونه یکجا شهید شدند. در مجمع البیان از سید مرتضی علم الهدی نقل میکند: قرآن در عهد رسول خدا «صلی الله علیه واله»به صورتیکه امروز هست تألیف شده بود به دلیل آنکه: قرآن در آن روز درس خوانده میشد و همهاش را حفظ میکردند و آن را به رسول خدا نشان میدادند و بر وی میخواندند و عدهای مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران آن را چندین بار بر پیغمبر خواندند(مجمع ج1 ص 15). در تاریخ قرآن آمده:آمدی در کتاب الافکار الابکار مینویسد: قرآنهای مشهور در دوره صحابه قرائت و بر پیغمبر عرض شده بود و مصحف عثمان بن عفان آخرین قرآن است که بر حضرت عرض شد... پیغمبر جمعی از قراء را برای یاددادن قرآن به مدینه فرستاد بخاری به اسناد از براء روایت کرده که گفت: اول کسی که از یاران پیغمبر پیش ما آمد مصعب بن عمیرو ابن ام مکتوم بود آنها آمده شروع کردند که قرآن را به ما یاد بدهند پس از آن عمار و بلال آمدند، وقتیکه پیغمبر مکه را فتح نمود معاذبن جبل را برای تعلیم قرآن در آنجا گذاشت (تاریخ قرآن ص42 ترجمه سحاب). نگارنده گوید: در اینکه رسول خدا«صلی الله علیه واله» درکار تدوین و تعلیم قرآن دقت میفرمودند شکی نیست و نمایندگانی که برای تعلیم قرآن اعزام و منصوب میشدند هر یک آنچه از قرآن تا آن وقت نازل شده بود و یا مقداری از آن را میدانستند ولی ظاهرا جمع همه قرآن در یک پارچه و یا پوستها به صورت کتاب بعد از رحلت آن حضرت صورت گرفته و پیش از آن به صورت الواح و صحف در نزد کاتبان وحی و یک نسخه هم نزد خود آن حضرت بود. قرآن پس از رحلت پس از رحلت آن حضرت اولین کسی که به انزوا پرداخته قرآن را به ترتیب نزول دریک مصحف جمع آوری کرد علی بن ابیطالب «علیه السلام» بود وهنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود که از نوشتن آن فراغت یافت. این مطلب در گذشته از وافی نقل گردید و در تاریخ قرآن از اتقان سیوطی وشرح کافی ملاصالح قزوینی و در کتاب قرآن در اسلام ازاتقان و مصحف سجستانی نقل شده است ابن ابی الحدید د رمقدمه شرح نهج البلاغه در حالات علی «علیه السلام» گوید: «وَ هُوَ اَوَّلُ مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ». پس از یکسال و خردهای که از رحلت میگذشت جنگ یمامه اتفاق افتاد که در آن هزارو دویست نفر از مسلمین از جمله هفتصد تن از قراء قرآن کشته شدند درکتاب «قرآن در اسلام» عده آنها را هفتاد تن نقل کرده ولی جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیه و تاریخ تمدن اسلام آنهارا هفتصد نفر از مجموع 1200 تن نقل کرده است. به هر حال مقام خلافت از کشته شدن قراء به وحشت افتاده به فکر جمع قرآن افتاد زیدبن ثابت را مأمور این کار کردند که عدهای از صحابه تحت تصدی او سور و آیات قرآن را از الواح و شاخههای نخله خرما و قطعات سفید سنگها و از آنچه د رخانه پیغمبر اکرم «صلی الله علیه واله» و در نزد صحابه بود جمع کرده و در یک مصحف قرار دادند .جرجی زیدان در دو کتاب فوق و ابن اثیر در تاریخ کامل وقایع سال 30 هجری گوید آن نسخه نزد ابوبکر بود پس از وی به عمر رسید و پس از عمر دخترش حفصه آن را نزد خود نگاه داشت ولی در «قرآن در اسلام ص 114» فرموده: نسخه هایی از آن به اطراف و اکناف فرستاده شد. در خلافت عثمان بن عفان به وی خبر دادند که مردم قرآن را با قرائتهای مختلف میخوانند و با همان اختلاف استنساخ میکنند اهل دمشق و حمص از مقداد، اهل کوفه از عبدالله مسعودو دیگران از دیگران قرائتهای خویش را نقل میکنند حذیقة بن یمان که در جنگ ارمنیه و آذربایجان شرکت کرده بود دید میان مسلمین اختلاف قراآت زیاد شده چون به مدینه برگشت دستگاه خلافت را از این خطر مطلع ساخت. خلیفه دستور داد قرآنی را که به دستور ابوبکر نوشته بودند و نزد حفصه دختر عمر بود به امانت گرفتند،پنج نفر از قراء را که یکی زیدبن ثابت بود مأموریت داد تا نسخه هایی از آن بردارند تا اصل سایر نسخهها قرار گیرد، چندین نسخه از روی آن نوشته شد، یکی در مدینه ماند، یکی را به مکه، یکی را به شام، یکی را به کوفه، یکی را به بصره و به قولی یکی را به یمن و یکی را به بحرین فرستادند و این نسخهها را مصحف امام میخواندند که اصل سایر نسخهها بود آنگاه عثمان دستور داد سایر قرآنها را که به دست مردم در ولایات بود جمع آوری کرده و هرچه به مدینه رسید سوزاندند. در تاریخ قرآن هست: عثمان مصحف عبدالله بن مسعود و سالم مولی ابی حذیفه را گرفت و به آب شست و نیز نقل میکند که 12 نفر از صحابه در مجلس مشورت این کار شرکت داشتهاند و نیز نقل میکند که ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود و سالم با این کار مخالفت کردند ولی عثمان به رأی علی بن ابیطالب «علیه السلام» این کار را کرد. نگارنده گوید: در تاریخ کامل ضمن حوادث سال 30 هجری نقل شده: چون امیرالمومنین «علیه السلام» در زمان خلافت وارد کوفه شد مردی برخاست و از عثمان انتقاد کرد که مردم را بر یک مصحف وادار کرد امام «علیه السلام» صدازد: ساکت شو و در حضور ما و با رأی ما آن کار کرد اگر به جای عثمان بودم من نیز همان کار را میکردم، معلوم میشود که امیرالمومنین «علیه السلام» به صلاحیت این عمل رأی داده و حق هم همان بوده است. رجوع شود به تاریخ کامل، تاریخ قرآن، قرآن در اسلام،تاریخ آداب اللغةالعربیه و تاریخ تمدن اسلام. نزول اولین سوره در مقدمه تفسیر برهان ج 1 ص 29 از کلینی به اسنادش از امام صادق «علیه السلام» نقل کرده که فرمود: اولین چیزیکه به رسول خد «صلی الله علیه واله» نازل شد «بِسْمِاللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. اِقْرَءبِاسْمِ رَبِکَ...» تا آخر و آخرین سوره که نازل شد«اِذا جاءَ نَصْرُاللهِ» بود. همین حدیث را از صدوق با سندش از حضرت رضا«علیه السلام» نیز نقل کرده و فقط درآن «الی آخره» ندارد. واحدی در مقدمه اسباب النزول ص 5 در حدود پنج حدیث نقل کرده که اولین نازل شده سوره «اِقْرَءبِاسْمِ رَبِکَ» است در بعضیها تا آیه پنجم که «عَلَّمَالْاِنْسانَ مالَمْ یَعْلَمْ» است. در مجمع در تفسیر سوره علق فرمود: اکثر مفسران قائل اند که اولین چیزیکه نازل شد پنج آیه از اول سوره علق است و به قولی سوره مدثر و به قولی سوره حمد است. ناگفته نماند: سوره نصر بنابر آن که نقل شد آخرین سوره تمام است که نازل شده نه آخرین آیه و گرنه رسول خدا «صلی الله علیه وآله» بعد از نزول آن دو سال زندگی کرده است. المیزان نیز اول مانزل را سوره علق دانسته و بعید نمیداند که همهاش یکجا نازل شده باشد و در تفسیر سوره مدثر گفته: آیات سوره تکذیب میکند که اولین سوره باشد زیرا آیات صریح اند در اینکه قبل از این آن حضرت آیاتی بر مردم خوانده بود که تکذیب کرده بودند، به عقیده اهل سنت ظاهرا آخرین سوره نازل شده سوره برائت است چنانکه واحدی در مقدمه اسباب النزول گفته و از بخاری نیز نقل کرده است. آخرین آیه نازل شده اهل سنت به روایت براء بن عازب آخرین آیه نازل شده را آیه . به روایت ابن عباس . و به روایت ابی بن کعب . میدانند چنانکه واحدی در مقدمه اسباب النزول ص 8 نقل کرده است. در مجمع در ذیل آیه «وَاتَّقُوا یَوْماً...» از ابن عباس وسدی نقل کرده که آخرین آیه قرآن این آیه است و چون نازل گردید جبرئیل گفت: آن را در رأس آیه 280(سوره) بقره بگذار، آنگاه از مفسران نقل کرده که این آخرین آیه نازل شده است رسول خدا «صلی الله علیه وآله» پس از آن بیست و یک روز و به قول ابن جریح نه روز و به قول دیگران هفت شب در دنیا ماند. در تفسیر برهان آن را از واحدی نقل کرده که آن حضرت بعد از نزول آیه، 21 روز در دنیا ماندند، المیزان آن را از درالمنثور نقل و پسندیده است. در کشاف نیز از ابن عباس نقل کرده و گوید: جبرئیل به آن حضرت گفت: آن را در رأس آیه 280 بقره بگذار. ابن کثیر نیز آن را در تفسیر خود آورده است. ترکیب سورهها باید دانست ترکیب سورههای قرآن به دستور رسول خدا«صلی الله علیه و آله» بوده است چنانکه از مجمع و کشاف نقل شده که فرمودآیه «وَاتَّقُوا یَوْماً...» را آیه 281 سوره بقره گردانید حال آنکه بقره در اوائل هجرت نازل شده درمجمع گوید همهاش مدنی است مگر آیه 281«وَ اتَّقُوا یَوْماً...» که در حجة الوداع نازل شده و اینکه قرآن فرموده«فَاْتُو بِسُوَرةٍ مِثْلِهِ - فَأتُْوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ» روشن میکند که سورهها مفروض و جدا از هم بودند علامه طباطبایی فرموده: نمیشود انکار کرد که اکثر سور قرآنی پیش از رحلت در میان مسلمانان دائر و معروف بودند، در دهها و صدها حدیث... همچنین در وصف نمازهائیکه خوانده و سیرتیکه در تلاوت قرآن داشتند نام این سورهها آمده است و همچنین نامهائیکه برای گروه گروه این سورهها در صدر اسلام دائر بوده مانند سورطوال و مئین و مثانی و مفصلات در احادیثی که از زمان حیات پیغمبر اکرم «صلی الله علیه واله» حکایت میکنند به چشم میخورد(قرآن در اسلام ص 112). شیخ طوسی در امالی نقل کرده: عبدالله بن مسعود هفتاد سوره از رسول اکرم وباقی را از علی بن ابیطالب یادگرفته. بخاری از سلمه نقل نموده که گفت: عبدالله بن مسعود بر ماخطبه خواند و بعد گفت: به خدا قسم که من از دهان پیغمبر هفتادوچند سوره گرفتم...(تاریخ اسلام ص 36). ابن عباس گوید: رسول خدا«صلی الله علیه واله» تمام شدن سوره را نمیدانست تا آنکه بِسْمِ الَّلهِالرَّحمنِالرَّحیم ِ نازل میشد.(مقدمه اسباب النزول واحدی ص 9). نتیجه اینکه ترکیب سورهها و تعیین اول و آخر آنها به راهنمایی حضرت رسول «صلی الله علیه واله» انجام میگرفت و کاتبان وحی ترکیب آنها را حفظ میکردند لذا میبینیم بعضی از سورهها آخر آیاتشان با نون، بعضیها با الف، بعضیها با میم و غیره ختم میشوند، بیشتر سورههای قرآن همه یکبار نازل میشد و اگر هم در نزول فاصله داشت حضرت جای آنها را معین میفرمود چنانکه در آیه 281 سوره بقره دیدیم حال آنکه آن آیه با خود سوره از حیث نزول شاید 9 سال فاصله داشته است. قرآن بر هفت حرف نازل شده؟ در بسیاری از روایات اهل سنت وارد شده که قرآن بر هفت حرف نازل شده است در صحیح بخاری و مسلم وترمذی بابی تحت عنوان«قرآن بر هفت حرف نازل شده» منعقد کردهاند. رجوع کنید به صحیح بخاری ج 6کتاب تفسیر ص 227 و صحیح مسلم ج 1 ص 325 کتاب صلوة و صحیح ترمذی ج ص 193 کتاب قراآت. حدیث زیر در صحیح بخاری و مسلم هر دو آمده است «عَنْ اِبْنِ عَبَّاسِ اَنَّ رَسُول اللهِ «صلی الله و علیه وآله» قالَ اَقْرَأَنی جِبْرِئیل عَلی حَرْفٍ فَراجَعْتُهُ فَلَمْ اَزَلْ اَسْتَزیدُهُ وَ یَزیدُنُی حَتَّی اِنْتَهی اِلی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ» جبرئیل قرآن را بر یک حرف بر من آموخت، من پیوسته زیادت میخواستم و او زیاد میکرد تا به هفت حرف رسید. در هر سه کتاب فوق آمده: عمر بن خطاب میگفت: هشام بن حکیم را شنیدم سوره فرقان را میخواند به قرائتش گوش میکردم دیدم آنطور که رسول خدا بر من آموخته بر خلاف آن میخواند نزدیک بود در نماز بر او حمله کنم ولی صبر کردم تا سلام نماز را داد، از لباسش گرفته گفتم: کی تو را این سوره آموخت که میخواندی؟ گفت: رسول خدا. گفتم دورغ گفتی رسول خدا مرا غیر از این آموخته، او را پیش رسول خدا آوردم گفتم: این سوره فرقان را طوری میخواند که به من آن طور نیاموختهای. فرمود: او را رها کن. بعد فرمود: یا هشام بخوان او همان قرائت را خواند که در نماز خوانده بود حضرت فرمود: این طور نازل شده است، بعد فرمود: عمر تو بخوان. من با قرائتی که به من آموخته خواندم، فرمود اینطور نازل شده است قرآن بر هفت حرف نازل شده آنچه میسر باشد بخوانید (ترجمه از صحیح بخاری). در صحیح ترمذی آمده: «لَقِیَ رَسُولُ اللَّهِ «صلی اللَّه علیه و آله» جَبْرَئیلَ فَقالَ یا جَبْرَئیلُ اِنّی بُعِثْتُ اِلی اُمَّةٍ اُمیّیّنَ: مِنْهُمُ الْعَجُوزُ، وَالشَّیْخُ الْکَبیرُ، وَالْغُلامُ وَالْجارِیَةُ، وَالرَّجُلُ الژَذی لَمْ یَقْرَءْ کِتاباً قَطُّ قالَ: یا مُحَمَّدُ اِنَّ الْقُرْآنَ اُنْزِلَ عَلی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ». در اینکه مراد از هفت حرف چیست اختلاف کردهاند. یک قول این است که قرآن را میشوند با هفت لفظ خواند به شرط آنکه معنی متفاوت نباشد مثلا در آیه «فَاسْعَوْا اِلی ذِکْرِ اللَّهِ» که در سوره جمعه است میشود «فَاسْعَوْا، فَامْضُوا، فَاذْهَبُوا» خواند که هر سه به معنی رفتن است و در آیه . میشود «هَلُمَّ، تَعال، عَجِّل، اَسْرِعْ» خواند که همه تقریباً به یک معنی اند. این وجه در تاریخ قرآن از مقدمه تفسیر طبری نقل شده به دلیل آنچه گویند: عمر، عبداللَّه بن مسعود، ابی بن کعب در قرائت قرآن اختلاف لفظی داشتند نزد پیامبر آمدند قرائتها مختلفه آنها را تصویب فرمود در «البیان» گفته: این مختار طبری و جماعتی است و قرطبی در تفسیر خود گفته: مختار اکثر اهل علم همین است. دوم اینکه مراد از هفت حرف هفت قسم است که در قرآن آمده: امر، نهی، حلال، حرام، محکم، متشابه، و امثال. سوم اینکه مراد هفت لغت فصیح عرب است که قرآن مطابق آنها نازل شده: لغت قریش، هذیل، هوازن، یمن، کنانه، تمیم، ثقیف. بطلان این قول این روایات از نظر شیعه و محققین متاخرین از اهل سنت مردود و غیر قابل قبول است و این جز بازی با کلام خدا معنای دیگری ندارد که هر کس مطابق دلخواه خویش کلمات قرآن را عوض کند و شاید بعضی از مسلمانان غیر عرب هم بگویند: ما کلمات ترکی، فارسی یا غیره را به جای کلمات عربی میگذاریم که در معنی یکی اند. بزرگان شیعه از قبیل شیخ طوسی و ابن طاوس و غیر هم بر بطلان آن تصریح کردهاند. در حدیث از زراره از امام باقر «علیه السلام» منقول است: «اِنَّ الْقُرْآنَ واحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واحِدٍ وَلکِنَّ الْاِخْتِلافَ یَجییءُ مِنْ قِبَلِ الرُّواةِ» و از فضیل بن یسار نقل شده که به امام صادق «علیه السلام» عرض کردم: مردم میگویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده فرمود: دشمنان خدا دروغ میگویند، قرآن بر یک حرف نازل شده از جانب خدای واحد «کَذَبُوا اَعْداءُ اللَّهِ وَ لکِنَّهُ نُزِّلَ عَلی حَرْفٍ واحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْواحِدِ» (کافی کتاب القرآن باب النوادر حدیث 12 و 13). بهترین توجیه برای این روایات هفت حرف وجه سوم است چنانکه ابن اثیر در نهایه و فیروزآبادی در قاموس هر دو در لغت «حرف» حدیث را نقل کردهاند و گفتهاند قرآن بر هفت لغت از لغات عرب نازل شده ولی مراد آن نیست که در یک حرف (کلمه) هفت وجه جایز است بلکه هفت لغات در مجموع قرآن به کار رفته است (تمام شد). اما اشکال آن است که هفت حرف را هفت لغت معنی کردن صحیح نیست وآنگهی مضمون روایات مانع از آن است و با معنای اول بسیار میسازد که آن هم مردود است، از طرف دیگر از عمر نقل شده که قرآن به لغت مُضر نازل شده و ابن مسعود چون «حَتَّی حین» را «عَتَّی حین» خواند عمر به وی نوشت: قرآن به لغت هذیل نازل نشده قرآن را به مردم با لغت قریش یاد بده نه لغت هذیل (البیان ص 302 نقل از تبیان) و در مفتاح کنوز السنة ماده «قرآن» از بخاری و ترمذی نقل شده که «اُنْزِلَ الْقُرْآنُ بِلُغَةِ قُرَیْشٍ» در صحیح ترمذی آخرین حدیث از تفسیر سوره توبه آمده که به وقت نوشتن قرآن اختلاف کردند مثلاً «التابوت» بنویسند یا «التابوه» عثمان گفت: التابوت بنویسید که قرآن به لغت قریش نازل شده. سورههای مکّی و مدنی دوران رسالت حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» به دو بخش تقسیم میشود: دوره اول سیزده سال است که در مکّه مشغول تبلیغ بودند، دوره دوم ده سال است که به مدینه هجرت فرموده و در آن مدت دین خود را تکمیل فرمودند. آنچه از قرآن در دوره اول نازل شده آیات و سورههای مکی نامند خواه در خود مکه نازل شده باشد یا نه، و آیات و سوره هائی که در عرض ده سال بعد نازل گشته مدنی نام دارند خواه در خود مدینه نازل گردیدهاند یا در جاهای دیگر. بیشتر قرآن در مکه در عرض سیزده سال مذکور نازل شده است در تاریخ قرآن ص 66 از فهرست ابن ندیم از ابن عباس روایت شده: در مکه 85 سوره و در مدینه 28 سوره نازل گشتهاند. ناگفته نماند مجموع 113 سوره میشود، در تعداد ابن عباس سوره حمد نیست و با آن جمع سور 114 میباشد در مجمع البیان ترتیب نزول سور مکی از ابن عباس به شرح ذیل نقل شده: 1- اِقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّکَ. (علق) 2- ن وَالْقَلَمِ. 3- مُزَّمِّلُ. 4- مُدَّثِّرُ. 5- تَبَّتْ یَدا. 6- اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ. 7- سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلی. 8- وَاللَّیْلِ اِذا یَغْشی. 9- وَالْفَجْرِ. 10- وَالضُّحی. 11- اَلَمْ نَشْرَحْ. 12- وَالْعَصْرِ. 13- وَالْعادِیاتِ. 14- اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ. 15- اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ. 16- اَرَأَیْتَ الَّذی. 17- اَلْکافِرُون. 18- اَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ. 19- قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ. 20- قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. 21- قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ. 22- وَالنَّجْم. 23- عَبَسَ. 24- انَّا اَنْزَلْنا. 25- وَالشَّمْسِ. 26- بُرُوج. 27- وَالتّینِ. 28- لِایلافِ. 29- قارِعَة. 30- قِیامَة. 31- هُمَزَهْ. 32- وَالْمُرْسَلاتِ. 33- ق وَالْقُرْآنِ. 34- لااُقْسِمُ بِهذَاالْبَلَدِ. 35- طارِق. 36- اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ. 37- ص. 38- اَعْراف. 39- قُلْ اُوحِیَ. 40- یس. 41- فُرْقان. 42- مَلائِکه. (فاطِر). 43- کهیعص. (مریم). 44- طه. 45- وَاقِعَة. 46- شُعَراء. 47- نَمْل. 48- قَصَص. 49- بَنِی اِسْرائیل. (اَلْاِسْراء). 50- یُونُس «علیه السلام» 51- هُود «علیه السلام» 52- یُوسُف «علیه السلام» 53- حُجْر. 54- اَنْعام. 55- صافّات. 56- لُقْمان. 57- قَمَر. 58- سَبَاء. 59- زُمَر. 60- حم مُؤْمِن. (غافر) 61- حم سجده. (فصلت) 62- حم عسق. (شوری) 63- زخرف. 64- دخان. 65- جاثیة. 66- احقاف. 67- ذاریات. 68- غاشیة. 69- کهف. 70- نحل. 71- نوح «علیه السلام» 72- ابراهیم «علیه السلام» 73- انبیاء «علیهم السلام» 74- مؤمنون. 75- الم تنزیل. 76- طور. 77- ملک. 78- حاقه. 79- ذُوالْمَعارِج. 80- عَمَّ یَتَسائَلُون. 81- نازعات. 82- انفطار. 83- انشقاق. 84- روم. 85- عنکبوت. 86- مطففین. این سورهها در مکه نازل شدهاند مرحوم طبرسی آنها را 85 فرموده ولی 86 سورهاند و سور مدنی به قرار ذیل اند: 87- بقره. 88- انفال. 89- آل عمران. 90- احزاب. 91- ممتحنه. 92- نساء. 93- زلزال. 94- حدید. 95- محمد «صلی اللَّه علیه و آله» 96- رعد. 97- رحمن. 98- هَلْ اَتی. (انسان-دهر) 99- طلاق. 100- لَمْ یَکُن. 101- حشر. 102- نصر. 103- نور. 104- حج. 105- منافقون. 106- مجادله. 107- حجرات. 108- تحریم. 109- جمعه. 110- تغابن. 111- صف. 112- مائده. 113- توبه. (مجمع البیان تَفْسیرِ هَلْ اَتی). اینها هم 27 سورهاند که در مجمع 28 (ثمان و عشرون) شمرده است مجموع سور فوق صد و سیزده سوره است ولی سوره حمد در میان آنها نیست و با اضافه سوره حمد مجموع سورهها 114 میشود چنانکه در قرآنهای فعلی است در مجمع از علی بن ابیطالب «علیه السلام» نقل کرده: از رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» از ثواب قرآن پرسیدم، از ثواب هر سوره بر نحوی که نازل شده خبرم داد پس اولین سوره که در مکه نازل شد فاتحة الکتاب (حمد) سپس اقرأ باسم... است. در تاریخ قرآن هست حمد بعد از مدثر نازل شده است. دقت این ترتیب که درباره سورههای مکی و مدنی نقل شد همان است که در تاریخ قرآن ص 93 به بعد از فهرست ابن ندیم و چند کتاب دیگر و در کتاب قرآن در اسلام ص 106 به بعد از اتقان سیوطی و در مقدمه تفسیر خازن (فصل جمع القرآن) با مختصر تفاوت از حیث پس و پیش و مکی و مدنی بودن نقل شده ولی نگارنده از مجمع البیان نقل کردم. در مجمع از ابن عباس نقل شده: اول هر سوره که در مکه نازل میشد در مکه نوشته میشد سپس خدا آنچه میخواست در مدینه بر آن میافزود، از این معلوم میشود مقدار بعضی از سورهها در مکه نازل شده و بقیه در مدینه نازل گشته است. ولی نقل این ترتیبات به ابن عباس میرسد که سه سال پیش از هجرت به دنیا آمده و در رحت رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» سیزده یا چهارده ساله بود و جز زمان اندکی از دوره آن حضرت را درک نکرده است و نیز در آنها نام امثال عکرمه، عطا، مجاهد، ضحاک و غیره به چشم میخورد که نمیتوان به نقل آنها اعتماد کرد چنانکه خواهیم گفت. در «قرآن در اسلام» ص 110 فرموده: این روایات نه ارزش روایت دینی دارند و نه ارزش نقل تاریخی: زیرا اتصال به پیغمبر ندارند تا ارزش روایت دینی داشته باشند و تازه روشن نیست که ابن عباس این ترتیب را از خود پیغمبر اکرم «صلی اللَّه علیه و آله» فرا گرفته یا از کسان دیگر که معلوم نیست چه کسانی بودهاند و از راه اجتهاد که تنها برای خودش حجیت دارد. اما ارزش نقل تاریخی ندارند زیرا ابن عباس جز زمان ناچیزی از حیات پیغمبر اکرم «صلی اللَّه علیه و آله» را درک نکرده و در نزول اینهمه سورههای قرآن حاضر نبوده است گذشته از اینها این روایات با فرض صحت خبر واحد هستند و خبر واحد در غیر احکام شرعیه خالی از اعتبار است. پس تنها راه برای تشخیص ترتیب سورههای قرآنی و مکی یا مدنی بودن آنها تدبر در مضامین آنها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از هجرت میباشند این روش برای تشخیص ترتیب سور و آیات قرآنی و مکی و مدنی بودن آنها سودمند میباشد چنانکه مضامین سورههای انسان، عادیات و مطففین به مدنی بودن آنها گواهی میدهد اگر چه برخی از این روایات آنها را جزء سورههای مکی قرار میدهند (به اختصار). *** مخفی نماند: موضوع مکی و مدنی بودن در دست عدهای دستاویز شده است مثلا در آیه . عده کثیری از اهل سنت منجمله زمخشری درکشاف مینویسد از رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» پرسیدند: «اَلْقُرْبی» که به دوستی و پیروی آنها مأمور شدهایم کدام اند؟ فرموده «عَلِّیٌ وَ فاطِمَةَ وَ ابْناهُما» یعنی ذی القربی علی و فاطمه و دو پسر آنها (حسن و حسین) علیهم السلام اند. آنکه حاضر به قبول حق حتی اگر مورد اتفاق فریقین باشد نیست، میگوید: این چطور میشود حال آنکه سوره شوری مکی است و آنروز علی و فاطمه ازدواج نکرده و فرزندی نداشتند. یا مثلاً دهها روایت در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده که آیات اول سوره هل اتی درباره جریان نذر اهل بیت علیهم السلام است که افطاریه خویش را به مسکین و یتیم و اسیر دادند میگوید: این چطور ممکن است حال آنکه به عقیده عطا چنانکه نقل شده سوره هل اتی مکی است و این جریان در مدینه واقع شده است؟ در جواب میگوئیم مکی و مدنی بودن آیات و سورهها نوعاً از ابن عباس نقل شده که گفته شد معلوم نیست از کدام شخص یاد گرفته و یا اجتهاد خودش بوده است و نیز از عطاء بن ابن رباح که تابعی است و زمان رسول خدا را درک نکرده و همان است که از طرف بنی امیه در مکه ندا میکردند: جز از عطاء بین ابی رباح از کسی فتوی نپرسید چنانکه در دائرة المعارف وجدی است در جامع الرواة گفته او از اصحاب امیرالمؤمنین «علیه السلام» و خلط کننده بود (ظاهراً در روایت یا دوستی اهل بیت را به دوستی بنی امیه) و ایضاً از عکرمه که غلام ابن عباس بود و حصین بن خبر او را به عبداللَّه بن عباس آنگاه که حکومت بصره داشت بخشید و هر چه آموخت از ابن عباس آموخت و زمان وحی را هرگز درک نکرد. در رجال اردبیلی از خلاصه علامه نقل شده «عَکْرَمَة مُولی اِبْنِ عَباسِ لَیْسَ عَلی طَریقِنا وَ لامَنْ اَصْحابِنا» این شخص از خوارج و از دشمنان علی «علیه السلام» است رجوع شود به «اَهْل البیت» در این کتاب. و ضحاک بین مزاحم مفسر مشهور تابعی است در سال 102 از دنیا رفته و زمان وحی را اصلا ندیده است. حالا بیائیم در مکی و مدنی بودن آیات و سورهها به اقوال اینان اعتماد کنیم بی آنکه دلیل متقنی در دست داشته باشیم. به هر حال در تشخیص مکی و مدنی بودن باید به نظر صاحب «قرآن در اسلام» اعتماد کرد و نیز به روایات فریقین که در شأن نزول وارده شده به شرطی که قابل اعتماد باشند. عدد آیات قرآن در مجمع البیان تفسیر «هَلْ اَتی» از رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» نقل شده فرمود: جمیع سورههای قرآن صد و چهارده سوره و جمیع آیات آن شش هزار و دویست و سی و شش (6236) آیه است و حروف قرآن سیصد و بیست و یک هزار و دویست و پنجاه (321250) حرف میباشد... در وافی و مرآة العقول از تفسیر سید حیدر آملی عدد سور و آیات و کلمات و حروف و فتحهها و ضمهها و کسرهها و تشدیدها و الفها و مدهای قرآن نیز نقل شده که آنها ضرور نیست ولی حاکی از کثرت اهتمام مسلمین به قرآن مجید است. در «قرآن در اسلام» ص 128 از اتقان سیوطی از ابو عمرودانی در عددآیات قرآن شش قول نقل شده: مجموع قرآن شش هزار آیه است، به قولی شش هزار و دویست و چهار آیه به قولی شش هزار دویست و چهارده آیه، به قولی شش هزار و دویست و نوزده آیه، به قولی شش هزار و دویست و بیست و پنج آیه، و به قول شش هزار دویست و سی و شش آیه است، از این شش قول دو قول از آن قراء اهل مدینه و چهار قول از آن قراء... مکه و کوفه و بصره و شام میباشد. ناگفته نماند اختلاف در عدد آیات ناشی از اختلاف قراء در تعداد آیات است که نسبت به نظر خویش مختلف شمرده اند مثلا در مجمع درباره سوره بقره فرموده: عدد آیات در تعداد کوفی که از علی «علیه السلام» نقل شده 288 و در عدد بصری 287 و در عدد حجازی 285 و در عدد شامی 284 است. بدین طریق ملاحظه میشود که در تعداد آیات بقره مجموعاً چهار اختلاف دارند هکذا در سورههای دیگر. علامه طباطبائی فرماید: تعداد آیات قرآنی به زمان پیغمبر اکرم میرسد و در روایاتی از آن حضرت آیات با عدد مانند ده آیه از آل عمران ذکر شده و حتی از آن حضرت شماره آیات برخی از سور قرآنی رسیده مانند اینکه سوره حمد هفت آیه و سوره ملک سی آیه است (قرآن در اسلام نقل از اتقان). اعراب قرآن قرآن مجید در زمان حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» با خط کوفه استنساخ میشد چنانکه در «قرآن در اسلام» از اتقان نقل شده و جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیه ج 1 ص 228 میگوید: قرآن را با خط کوفی و نامهها را با خط نبطی مینوشتند ولی صاحب تاریخ قرآن در ص 44 همان کتاب مینویسد: قرآن را با خط نسخی که در آن زمان معمول بود مینوشتند. به هر حال خط آن زمان دارای نقطه و حرکه نبود و عربها بنابر لغت خویش که ملکه ایشان بود آیات را درست و صحیح میخواندند و چون اسلام در ممالکت غیر عربی منتشر گردید مسلمانان غیر عرب نتوانستند صحیح بخوانند لذا در زمان عبدالملک مروان توسط ابوالاسود دئلی که اصول عم نحو را از علی «علیه السلام» یاد گرفته بود، قرآن مجید نقطه گذاری شد و تا حدی ابهام خواندن آن رفع گردید. و بالاخره به دست خلیل بن احمد نحوی واضع علم عروض اشکالی از قبیل مد، فتحه، ضمه، کسره، تنوین و غیره وضع گردید و کلمات قرآن با آنها علامت گذاری شده و بدین طریق ابهام تلفظ رفع گردید و پیش از آن مدتی با نقطه به حرکت الفاظ اشاره میشد و مثلا به جای فتحه بالای حرف اول کلمه نقطه میگذاشتند و به جای کسره زیر حرف اول و به جای ضمه بالای حرف طرف آخر. رجوع شود به (تاریخ قرآن) فصل نهم و دهم و (قرآن در اسلام) ص 130.
قرء (۸۸ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
این لفظ در اصل مصدر است به معنی خواندن. چنانکه در بعضی از آیات معنای مصدری مراد است مثل . قرآن در اینجا مصدر است مثل فرقان و رجحان و هر دو ضمیر راجع به وحی اند یعنی در قرآن عجله نکن زیرا جمع کردن آنچه وحی میکنیم و خواندن آن برعهده ماست... و چون آن را خواندیم از خواندنش پیروی کن و بخوان. سپس قرآن عَلَم است به کتاب حاضر که بر حضرت رسول «صلی الله علیه واله»نازل شده به اعتبار آنکه خواندنی است و آن مصدراز برای مفعول(مقرو) است، قرآن کتابی است خواندنی باید آن را خواند و در معانی اش دقت و تدبر نمود به نظر نگارنده همان خواندن سبب تسمیه این کتاب عظیم به این نام است. چنانکه خود قرآن به خواندن آن کاملاً اهمیت میدهد . . . بعضیها قرآن را در اصل به معنی جمع گرفتهاند که اصل قرء به معنی جمع است در اینصورت میتوانند بگویند که: آن مصدر از برای فاعل است قرآن یعنی جامع حقائق و فرمودههای الهی. ولی با ملاحظه آنچه گذشت معنای اول مقبولتر بلکه منحصربفرد است. المیزان نیز آن را اختیار کرده است. اوصاف قرآن خداوند در قرآن اوصافی برای قرآن ذکر میکند که مبین مقام شامخ این کتاب الهی است و موقعیت و عظمت آن را به طور واضح متجلی میسازد از قبیل: 1- . 2- . 3- . 4- . 5- . 6- . 7- . 8- . 9- . 10- . 11- . 12- . 13- . اینها نمونهای از اوصاف حمیده قرآن مجید است، با توجه به آنها خواهیم دید که این کتاب سبب سعادت هر دو جهان و رشحهای از رحمت واسعه خدا بر بندگان است. مسلمانان باید در فراگرفتن و عمل به آن آنچه میتوانند سعی کنند تا سعادت هر دو جهان یابند. اعجاز قرآن معنی اعجاز قرآن آن است که بشر از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان است، قرآن از اول نزول پیوسته این مطلب را یادآوری کرده و گوید: بشر از آوردن نظیر من ناتوان است. و اگر عاجز نیست یک سوره مانند مرا بیاورد این حریف طلبی قرآن و آن زبونی اهل سخن و خاصه فصحای عرب دلیل بارز اعجاز آن است. 1- . بگو اگر انس و جن جمع شوند که نظیر این قرآن را بیاورند نمیتوانند هرچند با همدیگر همکاری کنند. 2- . 3- . آیه در مقام تعجیز انسان حتی از آوردن یک سوره است و با نفی ابدی میگوید «وَلَنْ تَفْعَلُوا» و هرگز نمیتوانید آن دلیل است که در آینده نیز این کار امکان نخواهد داشت ایضاً آیه . در مقام تعجیز است. 4- . در اینجا صحبت از آوردن ده سوره است و جمله «اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» روشن میکند که خدا علم قرآن سازی را به بشر نداده است. آیه اول در مقام تعجیز شامل یک آیه هم میشود زیرا کلمه قرآن به همه قرآن و به ابعاض آن اطلاق میشود، و آیه اول از آیات مکی است، آنوقت همه قرآن نازل نشده بود. ولی باز فرموده «هذَا الْقُرْآن» با وجود این به نظر نگارنده منظور قرآن از مبارزهطلبی مجموع قرآن یا چند سوره و یا یک سوره یا چند آیه است نه نسبت به فرد فرد آیات مثل «اِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ» مثلاً و در قرآن «فَأْتُوا بِآیَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» نیامده است. وجوه اعجاز قرآن درباره جهات اعجاز قرآن که اجتماع آنها بشر را از آوردن مثل آن عاجز کرده در المنار وجوه زیر را نقل میکند: 1- اشتمال قرآن بر نظم و وزن عجیب و اسلوبی که غیر از اسلوب بلغاء و فصحاست اسلوبی که در آن زمان معمول نبود و کاملاً بدیع و بی سابقه است. 2- بلاغت قرآن که بلاغت و فصاحت سخن سرایان هیچ وقت به بلاغت آن نرسید واحدی از اهل بیان در این مطلب شک نکردند. (قرآن با بلاغتی القاء مطلب میکند که دیگران از القاء مطلب با آن بیان عاجز اند). 3- اشتمال قرآن بر اخبار غیبی نسبت به گذشتگان و نسبت به آینده. مثل خبر از غلبه روم بر فارس که بعداً تحقق یافت اخبار از وضع و آینده منافقان که مو به مو جای خویش را میگرفت. 4- سلامت قرآن از اختلاف و تعارض و تناقض در طول مدت 23 سال. . (درباره این مطلب توضیح بیشتری خواهیم داد). 5- اشتمال قرآن بر علوم الهیه و عقائد دینیه، و احکام و فضائل و اخلاق و قواعد سیاسی و مدنی. 6- اینکه هیچ یک از گفتههای قرآن قابل نقض و ابطال نیست و هرچه گفته همیشه حق و صدق بوده و خواهد بود. 7- در قرآن مسائلی مطرح و تحقیق شده که بر بشر آن روز مجهول بود مثل «وَ اَرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ - اَنَّ السَّمواتِ وَالاَرضَ کانَتارَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُّلَ شَیءٍ حَیٍّ - ثُمَّ استَوی اِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ - وَ مِن کُلِّ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ» و امثال اینها (المنار ذیل آیه 23 بقره به اختصار). در المیزان از وجوه گذشته وجه دوم، سوم، چهارم، و پنجم را به طور مشروح ذکر و بررسی میکند و وجه دیگری میافزاید و آن اینکه آوردن چنین قرآنی از کسی که درس نخوانده و معلم ندیده غیر ممکن است. مرحوم مجلسی در بحار ج 17 صفحه 159 به بعد اقوال را در این باره به طور مبسوط جمع کرده است *** ناگفته نماند: خلاصه آنچه تا اینجا در وجه اعجاز گفته شد این است که قرآن مجموعاً معجزه است و بشر از آوردن مثل آن ناتوان میباشد، این از هر جهت قابل قبول است زیرا با ملاحظه وجوهی که مجملاً نقل شد آوردن نظیر قرآن از بشر ساخته نیست. ولی قرآن همانطور که نسبت به تمام آن اعجاز است و مبارزطلبی کرده نسبت به ده سوره (بعشر سور) و حتی به یک سوره نیز مبارزطلبی کرده است «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» اما وجوهی که از المنار و المیزان نقل شد همه را در سوره کوثر مثلا نمیتوان یافت با آنکه این سوره هم معجزه است. با استفاده از خود قرآن میشود گفت وجوه عمده اعجاز دو چیز است یکی ترکیب آنگونه الفاظ با حفظ آنگونه معانی. دیگر عدم وجود اختلاف در آن. اینک این دو وجه را بررسی میکنیم: 1- ما در آوردن نظیر قرآن اگر نظم و اسلوب الفاظ را در نظر بگیریم و بخواهیم الفاظی در نظم و ترتیب قرآن بسازیم معانی از دست خواهد رفت یعنی معانی خیلی سبک و خنده آور خواهد شد و اگر معانی خوب را در نظر بگیریم الفاظ را در اسلوب قرآن نتوانیم جمع کرد. مثلا از مسیلمه کذاب لعنه اللَّه در تاریخ کامل ج 2 ص 244 و سفینةالبحار نقل شده که در مقابله با سوره مرسلات و ذاریات گفت: «و المبدیات زرعاً. و لحاصدات حصداً. و الذاریات قحماً. و الطاحنات طحناً. و الخابزات خبزاً. و الثاردات ثرداً. و اللاقمات لقماً... این فرومایه به تقلید از سبک قرآن الفاظی چند قالب زده ولی معنی آنها چنین درآمده: قسم به آشکارکنندگان کشت، قسم به دروگران، قسم به پاشندگان گندم، قسم به آرد کنندگان، قسم به نانواها، قسم به آبگوشت پزان، قسم به آنانکه لقمه بر دهان میگذارند... در تنظیم الفاظ آنچه قدرت داشته به کار برده ولی ملاحظه میشود که معانی چقدر مضحک و سند رسوائی گوینده است و همه کارهای بالا را به زنان مختص کرده است. این راجع به الفاظ و اگر معانی خوب در نظر گرفته شود قهراً الفاظ در اسلوب قرآن جمع نخواهد شد ظاهراً روی این حساب است که فرموده: «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» یعنی حتی یک سوره کوچک مثل سوره کوثر هم قدرت آوردن ندارید و با جمله «وَلَنْ تَفْعَلُوا» روشن میکند که این کار از بشر ساخته نیست و نخواهد بود و با جمله «فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» بیان میکند که این زائیده علم خداست و شما علم آن را ندارید «وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلَّا قَلیلاً». از اینجاست که نگارنده احتمال میدهم نظر قرآن در تعجیز بیشتر به اسلوب کلام با حفظ معانی صحیح و حقیقی آن است گرچه وجوه نقل شده از المنار و المیزان نیز کاملاً واقعی و مقبول است، ولی چنانکه گفته شد آن وجوه راجع به مجموع قرآن است نه هر سوره. 2- . این آیه راجع به مجموع قرآن و در عین حال قابل دقت است، توضیح اینکه بشر از اول ادراک تا آخر عمرش در یک حال، یک عقیده و یک رای نمیماند نظر او نسبت به دوران عمر و نسبت به پیشامدها تغییر مییابد، بزرگان عالم و سیاستمداران دنیا را میبینیم که هر چند روز یا چند ماه یا لااقل چند سال در عقاید و تصمیمات خویش تجدید نظر میکنند و آنچه دیروز حق و مطابق واقع میدیدند امروز تخطئه میکنند و بر آن خط بطلان میکشند، نهرو نخست وزیر متوفی هندوستان نامههای متعددی به دخترش نوشت روزی که خواستند آنها را به صورت کتاب به نام نگاهی به تاریخ جهان چاپ کنند راضی شد و گفت: ولی اگر امروز آنها را مینوشتم طور دیگر مینوشتم ولی من دیگر آن فرصت را ندارم. کسی اگر کتابی بنویسد و بیست سال بعد بخواهد آن کتاب را بار دیگر بنویسد و چاپ کند ناممکن است تغییری در آن ندهد و بگوید همانطور که بیست سال قبل نوشتهام احتیاج به تجدید نظر ندارد، همینطور است هر فرد فرد بشر نسبت به کارها و افکار خویش در دوران زندگی پس بشر نمیتواند از خود رویه هائی راجع به همه شئون زندگی و غیره ایجاد کرده و تا آخر عمر در آنها ثابت و یکنواخت بماند حتماً مقدار کثیری از آنها و یا همه آنها را تغییر خواهد داد، حال اگر بشری پیدا شد و در عرض 23 سال عقائدی و روشهائی نسبت به همه شئون زندگی اظهار کرد و تا پای جان از آنها دفاع نمود و از هیچ یک هم در آن مدت برنگشت خواهیم دانست که آنها از خودش نیست و گرنه بشر چنین ساخته نشده است. «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختِلافاً کَثیراً». وجه دیگر کتابهائی که در دنیا نوشته میشود از حیث مطالب سبک بخصوصی دارند مثلا آنکه در جغرافیا نوشته میشود از اول تا آخر جغرافیا است و آنچه در تاریخ نوشته میشود همهاش تاریخ است و اگر مثلا در دو رشته باشد در دو بخش جداگانه نوشته میشود. ولی قرآن طوری نازل شده که آمیخته است در یک آیه و یک سوره میبینی هم مطلب علمی است هم اشاره به معاد، هم فضیلت اخلاقی و هم تهدید ظالمان وغیره و آوردن چنین کتابی با این طرز از طاقت بشر خارج است «فَأْتُوا بِسُورَةٍ» با اطلاقش به این حقیقت نیز شامل میباشد . عدم تحریف در قرآن این مسئله که در قرآن تحریف هست یا نیست به اختلاف قرائتها و اختلاف بعضی از کلمات و حرکات راجع نمیباشد که چنین چیزهائی هست و ضرری به قرآن مجید ندارد، موضوع عمده در این باره دو چیز است: 1- آیا در قرآن فعلی مطالب اضافه هست و مقداری از آن از کلام خداوند نیست بلکه بر آن اضافه شده است یا نه؟ 2- آیا در قرآن فعلی نقیصه هست و مقداری از آن از بین رفته و آنچه در دست ماست قسمتی از قرآن اصلی است یا نه ؟ تحریف به معنای اول به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش ضروری است و قرآن فعلی همهاش کلام خداست بدون شبهه. در مقدمه مجمع البیان در فن پنجم فرموده به اجماع مسلمین در قرآن زیادت نیست، در المیزان ج 12 ص 111 فرموده: بر نفی زیادت با اجماع استدلال کردهاند، در البیان فرموده تحریف به معنی زیادت به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش به ضرورت ثابت است. اما تحریف به معنای دوم (وجود نقیصه در قرآن) متسالم علیه میان مسلمین آن است که اینگونه تحریف در قرآن نیست و این قول حق است و دلائلش بعداً نقل خواهد شد. در البیان ص 218 میگوید: معروف میان مسلمانان عدم وقوع تحریف در قرآن است و اینکه قرآن موجود در دست ما همه قرآن است که بر پیغمبر «صلی اللَّه علیه و آله» نازل شده، بسیاری از بزرگان بر این عقیده تصریح کردهاند از جمله صدوق محمد بن بابویه که قول به عدم تحریف را از معتقدات امامیه شمرده از جمله شیخ طوسی در اول تفسیر «تبیان» و آن را از استادش علم الهدی با استدلال قاطع نقل میکند، هکذا مفسر شهیر طبرسی در مقدمه مجمع البیان، ایضاً شیخ جعفر کاشف الغطاء در بحث قرآن از کتاب «کشف الغطاء» و نیز علامه شهشهانی در بحث قرآن از کتاب «عروة وثقی» و نیز قول به عدم تحریف را به جمهور مجتهدین نسبت داده، از جمله محدث کاشانی در دو کتابش (وافی ج 5 ص 274 و علم الیقین ص 130) همچنین علامه شیخ محمدجواد بلاغی در مقدمه تفسیر «آلاءالرحمن». نگارنده گوید: اگر در اقوال بزرگان اهل تفسیر و غیره تفحص کنیم کمتر کسی خواهیم یافت که قائل به تحریف به معنی نقیصه باشند مگر بعضی از آنانکه خیلی سطحی و سادهاند ولی دانشمندان بزرگ اسلامی که عدهای از آنها نام برده شد و بزرگانی همچون علامه طباطبائی در المیزان و غیره و علامه خوئی در «البیان» و نویسندگانی امثال فرید وجدی در دائرةالمعارف و غیره و غیره به جنگ اینگونه اشخاص نادر شتافتهاند البته با دلائل قاطع که نقل خواهد شد. *** عدهای از محدثین شیعه و جمعی از محدثان اهل سنت قائل شدهاند که در قرآن تحریف وجود دارد و مقداری از آن حذف شده است، در مقدمه مجمع این قول را به جمعی از علماء شیعه و عدهای از حشویه اهل سنت نسبت داده است، حشویه چنانکه در دائرةالمعارف وجدی است گروهی از معتزله هستند که به ظواهر قرآن تمسک کرده و قائل به جسم بودن خدااند. منسوبند به حشو یعنی مردمان رذیل. دلائل عدم تحریف دلیل قائلین به وجود تحریف روایاتی است که از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده که نقل و رد آنها در این کتاب مهم نیست طالبان تفصیل به کتب مفصل رجوع کنند از جمله المیزان ج12 ص 106 به بعد و البیان آیةاللَّه خوئی فصل «صیانة القرآن من التحریف» ولی مقداری از دلائل عدم تحریف به قرار زیر است: 1- . مراد از «اَلذِّکْر» قرآن است وچند آیه قبل فرموده: «وَقالُوا یااَیَّهَاالَّذی نُزِلَ عَلَیْهِ الذِکْرُاِنَّکَ لَمَجْنُونٌ». در این ایه خداوند با قاطعیت تمام فرموده:قرآن را ما نازل کردهایم و ما حتما حافظ و نگهدارنده آن هستیم با دو تأکید «انّ» و «لام» پس مطمئناخداوند آن را از نقصان و زیادت و ازهرجهت دیگر محفوظ خواهد داشت. بعضی احتمال دادهاند که ضمیر «له» به حضرت رسول «صلی الله علیه واله» راجع است ولی این قول بر خلاف ظاهر است و هر کس در آیه دقت کند یقین خواهد کرد که مراد از «لَهُ لَحافِظُونَ» حفظ قرآن و«له» بر قرآن راجع است. 2- . مراد از«بَیْنَ یَدَیْهِ» زمان نزول و از «مِنْخَلْفِهِ» زمان بعد است یعنی او کتاب با عزتی است که نه حالا و نه در آینده باطل را بر آن راه ندارد تا به واسطه زیادت و یا نقصان و یا به هر شکل دیگری بر ان راه یافته واز حجیت بیاندازد. این قولی است قطعی که خداوندقرآن را از راه یافتن باطل برکنار کرده است و اگر نقصی در آن راه یابد بر خلاف آن خواهدبود. 3- حدیث ثقلین که فریقین به طور متواتر از رسول «صلی الله علیه واله» نقل کردهاند فرمود: «اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِقْلَیْنِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهْهُ بَیْتی ما اِنْ تَمَسَکْتُمْ بِهِمالَنْ تَضِلُوا اَبَداً اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتَّی یَرِدا عَلَّیَ الْحَوْضَ» من در میان شما دو چیز مهم و گرانقدر میگذارم کتاب خدا و عترم که اهل بیت مناند هر گاه به آن دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید بود آن دو هیچگاه از هم جدا نمیشوند تا در حوض پیش من آیند. این حدیث وجوب تمسک به قرآن را ایجاب میکند باید قرآن تحریف نشده باشد وگرنه تمسک به کتاب محرف معنایی ندارد و از ضلالت باز نمیدارد، جمله «اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا» معین میکند که کتاب و اهل بیت تا قیامت باقی است پس تا قیامت باید اهل بیت و کتاب باشند و از هم جدا نشوند ولی بودن یکی از اهل بیت همواره ضروری نیست مخصوصادر زمان غیبت بلکه بودن احادیث آنها و بودن مجتهدین که حافظ و راوی احادیث اند کافی است و تمسک به اهل بیت محقق میشود ولی تمسک به قران میسر نیست مگر به وصول قرآن، بدین طریق میدانیم که قرآن دست نخورده میان ما موجود است و زیادت و نقصانی در آن نیست. هکذا سائر روایات که در بیان صحت و سقم اخبار تطبیق آنها را با قرآن لازم دانسته است، ایضاً روایاتیکه میگویند امامان علیهم السلام در استفاده ازاحکام و غیره بر قرآن موجود استناد کردهاند. در آینده خواهیم گفت: قرآنیکه امیرالمومنین «علیه السلام» نوشته فرقش با قران فعلی فقط در ترتیب سورهها است،در البیان میگوید: این هم باطل است که بگوییم قرآن در نزد امام غائب «علیه السلام» محفوظ و موجود است زیرا وجود واقعی آن در تمسک امت کافی نیست . 4- از جمله براهین که اقامه کردهاند این است: قرآن مجید اوصافی برای خود بیان میدارد که آن اوصاف در قرآن فعلی وجود دارد مثلا میگوید: . قرآن مردم را به استوارترین راه هدایت میکند. قرآن برای مومنان شفاست و کافران را جز خسران نیافزاید .اگر جن و انس جمع شوند قدرت آوردن چنین قرآنی را ندارند . قرآن به بنی اسرائیل بیشتر آنچه را که در آن اختلاف دارند حکایت میکند. قرآن به تمام مردم هادی و راهنماست . قرآن هدایت برای متقین است . آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا در قلوبشان قفلهایی است . از خداوند برای شما نور و کتاب روشن آمده است . و صدها نظیر این آیات در مطالب دنیا و آخرت . ما آنگاه که در قرآن موجود دقت میکنیم تمام این اوصاف را در آن مییابیم و در نتیجه میدانیم که از قرآن کم نشده است. 5- فریدو جدی در دائرةالمعارف اهتمام مسلمین را در حفظ و تألیف و تعلیم قرآن دلیل عدم تحریف آن دانسته و گوید اهتمامیکه مسلمین بر قرآن داشتند احتمال نقصان آن را از میان بر میدارد. این همان دلیل متقنی است که مرحوم علم الهدی (بنابر آنچه در مقدمه مجمع البیان است) بدان تمسک جسته و فرماید:علم به صحت قرآن مانند علم به وجود شهرها و وقایع بزرگ... است... علماء مسلمین در حفظ و حمایت آن کوشیدهاند... چطور ممکن است که با آن عنایت صادقه و ضبط شدید تغییری یا نقصانی در ان راه یابد (مختصر آنچه دو دانشمند فوق گفتهاند) علامه طباطبایی در کتاب «قرآن در اسلام» ص 115 در این زمینه فرموده: آیات قرآنی در دست عامه مسلمانان بود و برای نگهداری آنچه داشتند کمال جدیت را به خرج میدادند علاوه بر آن گروه زیادی از صحابه و تابعین قاری قرآن بودند که کاری جز آن نداشتند و جمع آوری قرآن در یک مصحف جلو چشم همه انجام میگرفت و همگان مصحفی را که آماده نموده در دسترسشان گذاشتند پذیرفتند و نسخه هایی از آن برداشتند و رد و اعتراض نکردند... علی «علیه السلام» با اینکه خودش... قرآن مجید را به ترتیب نزول جمع آوری کرده بود و به جماعت نشان داده بود... مصحف دائر را پذیرفت و تا زنده بود حتی در زمان خلافت خود دم از خلاف نزد. کاتبان وحی ابوعبدالله زنجانی در تاریخ قران مینویسد: مورخین عرب همه اتفاق دارند بر اینکه خط بواسطه حرب بن امیة بن عبدشمس به مکه داخل شده و آن را این شخص در سفرهایی که نموده از چند تن فراگرفته بود که ازآن جمله بشربن عبدالملک برادر اکیدر صاحب دومة الجندل بوده. بشر باحرب بن امیه در مکه حضور یافته و دختر او صهبا را به زنی گرفت و به جمعی از اهل مکه خط آموخت و از دنیا رفت. جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیّه ج 1 ص 227 آنچه مرحوم زنجانی در باره بشربن عبدالملک گفته نقل میکند بعد میگوید: پس عدهای کثیر از قریش در وقت ظهور اسلام نوشتن بلد بودند... اسلام آمد در حالیکه خط در حجاز معروف ولی غیرشایع بود و آن وقت در مکه فقط درحدود 14 نفر نوشتن بلد بودندکه عبارت بودند از علی بن ابیطالب، عمربن خطاب، طلحة بن عبیدالله، عثمان بن سعید، ابان بن سعید، یزیدبن ابی سفیان، حاطب بن عمرو، علاءبن حضرمی، ابوسلمة بن عبدالاشهل، عبدالله بن ابی سعدبن ابی سرح، حویطب بن عبدالعزی، ابوسفیان، معاویه، وجهیم بن صلت. فرید وجدی در دائره المعارف ماده «خط» میگوید: خط تا نزدیکیهای ظهور اسلام در میان عرب حجاز نبود... بعظی از آنهابه عراق یا شام سفر کرده و خط نبطی و عبری و سریانی رایادگرفتند و کلام عربی را با آنها نوشتند، پس از آمدن اسلام از خط نبطی خط نسخ و از سریانی خط کوفی به وجود آمد، وجدی آنگاه به جریان بشربن عبدالملک که گذشت اشاره کرده و گوید: وقت آمدن اسلام نوشتن را درعرب جز 14نفر( بضعة عشر) نمیدانستند از جمله علی بن ابیطالب، عمر، عثمان، ابوسفیان، معاویه، طلحه و دیگران بودند. ابوعبدالله زنجانی در تاریخ قرآن ص 44 ترجمه سحاب عدد نویسندگان وحی را که با خط نسخ معمول آن زمان در مکه و مدینه قرآن را به محض نزول مینوشتند چهل و سه نفر ذکر کرده و 29 نفر از مشهوران آنها را نام برده از آن جمله علی بن ابیطالب«علیه السلام» زیدبن ثابت، زبیربن عوام، عبدالله بن ارقم، عبدالله بن رواحه، ابی بن کعب ثابت بن قیس، ابوسفیان، معاویه، خالدبن ولید و عمروبن عاص است. ناگفته نماند خالد بن ولید و عمروبن عاص در سال هفتم هجرت شش ماه به فتح مکه مانده اسلام آوردند معاویه و پدرش ابوسفیان پس از فتح مکه به اسلام داخل شدند، اینان تا قدرت داشتند با اسلام جنگیدند و آنگاه که صیت وغلبه اسلام را دیدند به آن روی آوردند و آن وقت فقط در حدود دوسال از عمر رسول خدا «صلی الله علیه واله» مانده بود، من احتمال نزدیک به یقین دارم که این روسیاهان که همواره نان را به قیمت روز میخوردند برای اینکه برای خود در میان مسلمانان جا باز کنند چند آیه یا سوره را نوشته و خود را کاتب وحی قلمداد کردند یعنی رسول خدا «صلی الله علیه واله» ما را هم به حساب گرفته است و گرنه اعتبار آنها کمتر از آن بود که آن حضرت کتابت وحی را به ایشان محول کند وانگهی آنوقت در حدود نوددرصد قرآن نازل شده بود به نظر بعضی: معاویه فقط بعضی از نامههای آن حضرت را نوشته است. *** در تاریخ قرآن آمده: از این نویسندگان دو نفر بیشتر ملازمت حضور ونوشتن قرآن را داشتند که آن دو علی بن ابیطالب«علیه السلام»و زیدبن ثابت بود. جرجی زیدان میگوید: در عهد رسول خدا از همه بیشتر علی بن ابیطالب، عبدالله بن مسعود، ابوالدرداءمعاذبن جبل، ثابت بن زید و ابی بن کعب... به تدوین قرآن عنایت داشتند (تاریخ آداب اللغة العربیه ج1ص 225) او این مطلب را در تاریخ تمدن اسلام ج 3 ص 83 ترجمه جواهرکلام نیز گفته است . قرآن روی چه چیز نوشته میشد جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام مینویسد: قلم را از نی میساختند و مرکب را که مداد میگفتنداز گرد ذغال و یا گرد سیاه دیگری تهیه کرده مایع لزجی مثل صمغ و مانند آن به آن میافزودند. اما کاغذ اعراب در ابتداء پوست بود که آن را رق میگفتند گاه هم روی پارچه مینوشتند و مشهورترین آن، پارچه بافت مصر بنام قباطی بود و معلقات سبع پیش از اسلام بر روی همان پارچه یا پوست به دست نمیآوردند روی چوب یا استخوان یا سنگ یا سفال و مانند آن مینوشتند در ج 3 ص 83 همان کتاب هست: هر آیه و سوره که نازل میشد آن را کاتبان وحی روی تکههای پوست یا استخوانهای پهن مانند کتف و دندهها یا روی لیف خرما و یا روی سنگهای پهن سفید مینوشتند، در تاریخ قرآن ص 47 پارچه و حریر را اضافه کرده و گوید آنها را صحف میگفتند، و یک کتاب از این گونه صحف برای پیغمبر نوشته و به او دادند که حضرت آنها را در خانه خود میگذاشت. از این نقل معلوم میشودکه نویسندگان وحی یک نسخه هم به حضرت رسول «صلی الله علیه واله» میدادهاند و آن حضرت آنها را جمع میکرده است «وافی ج 5 ص 274 در آخر کتاب صلوة از امام صادق «علیه السلام» نقل کرده که رسول خدا «صلی الله علیه واله» (درهنگام فوت) فرمود: یا علی قرآن در پشت سر خوابگاه من در صحیفهها و حریر و قرطاسهاست آنها را جمع کنید و نگذارید قرآن ضایع شود چنانکه یهود تورات را ضایع کردند علی «علیه السلام» قرآن را در پارچهای زرد نوشت و درخانهاش به اتمام رسانید و فرمود تا قرآن را جمع نکنم عبا به دوشم نخواهم انداخت گاهی شخصی میخواست دم در آن حضرت را ملاقات کند بدون عبا میآمد تا قرآن را جمع نمود... جمع قرآن در یک مصحف در زمان پیغمبراکرم «صلی الله علیه واله» بعضی از صحابه تمام قرآن را جمع کرده و بعضی مقداری از آن راجمع و بعد از وفات آن حضرت تألیف نمودند. محمدبن اسحق در فهرست میگوید جمع کنندگان قرآن در دوره رسول اکرم «صلی الله علیه واله» عبارت بودند از امیرالمومنین علی بن ابیطالب، سعد بن عبید، ابوالدرداء، معاذبن جبل بن اوس، ثابت بن زیدبن نعمان، ابی بن کعب، و زیدبن ثابت. در تاریخ قرآن بعد از نقل این سخن چند روایت از بخاری و اتقان سیوطی واز بیهقی و مناقب خوارزمی و غیره در این زمینه نقل کرده است. ناگفته نماند: آنچه نباید تردید کرد این است که در زمان رسول خدا «صلی الله علیه واله»قرآن بدانگونه که گفته شد جمع گردید و حتی یک نسخه از آن در منزل آن حضرت بود که به علی «علیه السلام» سفارش آن را کرد، قطع نظر از حافظان قرآن که آنها را قراء میگفتند و از آن گروه بود که چهل یا هفتادنفر در واقعه بثر معونه یکجا شهید شدند. در مجمع البیان از سید مرتضی علم الهدی نقل میکند: قرآن در عهد رسول خدا «صلی الله علیه واله»به صورتیکه امروز هست تألیف شده بود به دلیل آنکه: قرآن در آن روز درس خوانده میشد و همهاش را حفظ میکردند و آن را به رسول خدا نشان میدادند و بر وی میخواندند و عدهای مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران آن را چندین بار بر پیغمبر خواندند(مجمع ج1 ص 15). در تاریخ قرآن آمده:آمدی در کتاب الافکار الابکار مینویسد: قرآنهای مشهور در دوره صحابه قرائت و بر پیغمبر عرض شده بود و مصحف عثمان بن عفان آخرین قرآن است که بر حضرت عرض شد... پیغمبر جمعی از قراء را برای یاددادن قرآن به مدینه فرستاد بخاری به اسناد از براء روایت کرده که گفت: اول کسی که از یاران پیغمبر پیش ما آمد مصعب بن عمیرو ابن ام مکتوم بود آنها آمده شروع کردند که قرآن را به ما یاد بدهند پس از آن عمار و بلال آمدند، وقتیکه پیغمبر مکه را فتح نمود معاذبن جبل را برای تعلیم قرآن در آنجا گذاشت (تاریخ قرآن ص42 ترجمه سحاب). نگارنده گوید: در اینکه رسول خدا«صلی الله علیه واله» درکار تدوین و تعلیم قرآن دقت میفرمودند شکی نیست و نمایندگانی که برای تعلیم قرآن اعزام و منصوب میشدند هر یک آنچه از قرآن تا آن وقت نازل شده بود و یا مقداری از آن را میدانستند ولی ظاهرا جمع همه قرآن در یک پارچه و یا پوستها به صورت کتاب بعد از رحلت آن حضرت صورت گرفته و پیش از آن به صورت الواح و صحف در نزد کاتبان وحی و یک نسخه هم نزد خود آن حضرت بود. قرآن پس از رحلت پس از رحلت آن حضرت اولین کسی که به انزوا پرداخته قرآن را به ترتیب نزول دریک مصحف جمع آوری کرد علی بن ابیطالب «علیه السلام» بود وهنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود که از نوشتن آن فراغت یافت. این مطلب در گذشته از وافی نقل گردید و در تاریخ قرآن از اتقان سیوطی وشرح کافی ملاصالح قزوینی و در کتاب قرآن در اسلام ازاتقان و مصحف سجستانی نقل شده است ابن ابی الحدید د رمقدمه شرح نهج البلاغه در حالات علی «علیه السلام» گوید: «وَ هُوَ اَوَّلُ مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ». پس از یکسال و خردهای که از رحلت میگذشت جنگ یمامه اتفاق افتاد که در آن هزارو دویست نفر از مسلمین از جمله هفتصد تن از قراء قرآن کشته شدند درکتاب «قرآن در اسلام» عده آنها را هفتاد تن نقل کرده ولی جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیه و تاریخ تمدن اسلام آنهارا هفتصد نفر از مجموع 1200 تن نقل کرده است. به هر حال مقام خلافت از کشته شدن قراء به وحشت افتاده به فکر جمع قرآن افتاد زیدبن ثابت را مأمور این کار کردند که عدهای از صحابه تحت تصدی او سور و آیات قرآن را از الواح و شاخههای نخله خرما و قطعات سفید سنگها و از آنچه د رخانه پیغمبر اکرم «صلی الله علیه واله» و در نزد صحابه بود جمع کرده و در یک مصحف قرار دادند .جرجی زیدان در دو کتاب فوق و ابن اثیر در تاریخ کامل وقایع سال 30 هجری گوید آن نسخه نزد ابوبکر بود پس از وی به عمر رسید و پس از عمر دخترش حفصه آن را نزد خود نگاه داشت ولی در «قرآن در اسلام ص 114» فرموده: نسخه هایی از آن به اطراف و اکناف فرستاده شد. در خلافت عثمان بن عفان به وی خبر دادند که مردم قرآن را با قرائتهای مختلف میخوانند و با همان اختلاف استنساخ میکنند اهل دمشق و حمص از مقداد، اهل کوفه از عبدالله مسعودو دیگران از دیگران قرائتهای خویش را نقل میکنند حذیقة بن یمان که در جنگ ارمنیه و آذربایجان شرکت کرده بود دید میان مسلمین اختلاف قراآت زیاد شده چون به مدینه برگشت دستگاه خلافت را از این خطر مطلع ساخت. خلیفه دستور داد قرآنی را که به دستور ابوبکر نوشته بودند و نزد حفصه دختر عمر بود به امانت گرفتند،پنج نفر از قراء را که یکی زیدبن ثابت بود مأموریت داد تا نسخه هایی از آن بردارند تا اصل سایر نسخهها قرار گیرد، چندین نسخه از روی آن نوشته شد، یکی در مدینه ماند، یکی را به مکه، یکی را به شام، یکی را به کوفه، یکی را به بصره و به قولی یکی را به یمن و یکی را به بحرین فرستادند و این نسخهها را مصحف امام میخواندند که اصل سایر نسخهها بود آنگاه عثمان دستور داد سایر قرآنها را که به دست مردم در ولایات بود جمع آوری کرده و هرچه به مدینه رسید سوزاندند. در تاریخ قرآن هست: عثمان مصحف عبدالله بن مسعود و سالم مولی ابی حذیفه را گرفت و به آب شست و نیز نقل میکند که 12 نفر از صحابه در مجلس مشورت این کار شرکت داشتهاند و نیز نقل میکند که ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود و سالم با این کار مخالفت کردند ولی عثمان به رأی علی بن ابیطالب «علیه السلام» این کار را کرد. نگارنده گوید: در تاریخ کامل ضمن حوادث سال 30 هجری نقل شده: چون امیرالمومنین «علیه السلام» در زمان خلافت وارد کوفه شد مردی برخاست و از عثمان انتقاد کرد که مردم را بر یک مصحف وادار کرد امام «علیه السلام» صدازد: ساکت شو و در حضور ما و با رأی ما آن کار کرد اگر به جای عثمان بودم من نیز همان کار را میکردم، معلوم میشود که امیرالمومنین «علیه السلام» به صلاحیت این عمل رأی داده و حق هم همان بوده است. رجوع شود به تاریخ کامل، تاریخ قرآن، قرآن در اسلام،تاریخ آداب اللغةالعربیه و تاریخ تمدن اسلام. نزول اولین سوره در مقدمه تفسیر برهان ج 1 ص 29 از کلینی به اسنادش از امام صادق «علیه السلام» نقل کرده که فرمود: اولین چیزیکه به رسول خد «صلی الله علیه واله» نازل شد «بِسْمِاللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. اِقْرَءبِاسْمِ رَبِکَ...» تا آخر و آخرین سوره که نازل شد«اِذا جاءَ نَصْرُاللهِ» بود. همین حدیث را از صدوق با سندش از حضرت رضا«علیه السلام» نیز نقل کرده و فقط درآن «الی آخره» ندارد. واحدی در مقدمه اسباب النزول ص 5 در حدود پنج حدیث نقل کرده که اولین نازل شده سوره «اِقْرَءبِاسْمِ رَبِکَ» است در بعضیها تا آیه پنجم که «عَلَّمَالْاِنْسانَ مالَمْ یَعْلَمْ» است. در مجمع در تفسیر سوره علق فرمود: اکثر مفسران قائل اند که اولین چیزیکه نازل شد پنج آیه از اول سوره علق است و به قولی سوره مدثر و به قولی سوره حمد است. ناگفته نماند: سوره نصر بنابر آن که نقل شد آخرین سوره تمام است که نازل شده نه آخرین آیه و گرنه رسول خدا «صلی الله علیه وآله» بعد از نزول آن دو سال زندگی کرده است. المیزان نیز اول مانزل را سوره علق دانسته و بعید نمیداند که همهاش یکجا نازل شده باشد و در تفسیر سوره مدثر گفته: آیات سوره تکذیب میکند که اولین سوره باشد زیرا آیات صریح اند در اینکه قبل از این آن حضرت آیاتی بر مردم خوانده بود که تکذیب کرده بودند، به عقیده اهل سنت ظاهرا آخرین سوره نازل شده سوره برائت است چنانکه واحدی در مقدمه اسباب النزول گفته و از بخاری نیز نقل کرده است. آخرین آیه نازل شده اهل سنت به روایت براء بن عازب آخرین آیه نازل شده را آیه . به روایت ابن عباس . و به روایت ابی بن کعب . میدانند چنانکه واحدی در مقدمه اسباب النزول ص 8 نقل کرده است. در مجمع در ذیل آیه «وَاتَّقُوا یَوْماً...» از ابن عباس وسدی نقل کرده که آخرین آیه قرآن این آیه است و چون نازل گردید جبرئیل گفت: آن را در رأس آیه 280(سوره) بقره بگذار، آنگاه از مفسران نقل کرده که این آخرین آیه نازل شده است رسول خدا «صلی الله علیه وآله» پس از آن بیست و یک روز و به قول ابن جریح نه روز و به قول دیگران هفت شب در دنیا ماند. در تفسیر برهان آن را از واحدی نقل کرده که آن حضرت بعد از نزول آیه، 21 روز در دنیا ماندند، المیزان آن را از درالمنثور نقل و پسندیده است. در کشاف نیز از ابن عباس نقل کرده و گوید: جبرئیل به آن حضرت گفت: آن را در رأس آیه 280 بقره بگذار. ابن کثیر نیز آن را در تفسیر خود آورده است. ترکیب سورهها باید دانست ترکیب سورههای قرآن به دستور رسول خدا«صلی الله علیه و آله» بوده است چنانکه از مجمع و کشاف نقل شده که فرمودآیه «وَاتَّقُوا یَوْماً...» را آیه 281 سوره بقره گردانید حال آنکه بقره در اوائل هجرت نازل شده درمجمع گوید همهاش مدنی است مگر آیه 281«وَ اتَّقُوا یَوْماً...» که در حجة الوداع نازل شده و اینکه قرآن فرموده«فَاْتُو بِسُوَرةٍ مِثْلِهِ - فَأتُْوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ» روشن میکند که سورهها مفروض و جدا از هم بودند علامه طباطبایی فرموده: نمیشود انکار کرد که اکثر سور قرآنی پیش از رحلت در میان مسلمانان دائر و معروف بودند، در دهها و صدها حدیث... همچنین در وصف نمازهائیکه خوانده و سیرتیکه در تلاوت قرآن داشتند نام این سورهها آمده است و همچنین نامهائیکه برای گروه گروه این سورهها در صدر اسلام دائر بوده مانند سورطوال و مئین و مثانی و مفصلات در احادیثی که از زمان حیات پیغمبر اکرم «صلی الله علیه واله» حکایت میکنند به چشم میخورد(قرآن در اسلام ص 112). شیخ طوسی در امالی نقل کرده: عبدالله بن مسعود هفتاد سوره از رسول اکرم وباقی را از علی بن ابیطالب یادگرفته. بخاری از سلمه نقل نموده که گفت: عبدالله بن مسعود بر ماخطبه خواند و بعد گفت: به خدا قسم که من از دهان پیغمبر هفتادوچند سوره گرفتم...(تاریخ اسلام ص 36). ابن عباس گوید: رسول خدا«صلی الله علیه واله» تمام شدن سوره را نمیدانست تا آنکه بِسْمِ الَّلهِالرَّحمنِالرَّحیم ِ نازل میشد.(مقدمه اسباب النزول واحدی ص 9). نتیجه اینکه ترکیب سورهها و تعیین اول و آخر آنها به راهنمایی حضرت رسول «صلی الله علیه واله» انجام میگرفت و کاتبان وحی ترکیب آنها را حفظ میکردند لذا میبینیم بعضی از سورهها آخر آیاتشان با نون، بعضیها با الف، بعضیها با میم و غیره ختم میشوند، بیشتر سورههای قرآن همه یکبار نازل میشد و اگر هم در نزول فاصله داشت حضرت جای آنها را معین میفرمود چنانکه در آیه 281 سوره بقره دیدیم حال آنکه آن آیه با خود سوره از حیث نزول شاید 9 سال فاصله داشته است. قرآن بر هفت حرف نازل شده؟ در بسیاری از روایات اهل سنت وارد شده که قرآن بر هفت حرف نازل شده است در صحیح بخاری و مسلم وترمذی بابی تحت عنوان«قرآن بر هفت حرف نازل شده» منعقد کردهاند. رجوع کنید به صحیح بخاری ج 6کتاب تفسیر ص 227 و صحیح مسلم ج 1 ص 325 کتاب صلوة و صحیح ترمذی ج ص 193 کتاب قراآت. حدیث زیر در صحیح بخاری و مسلم هر دو آمده است «عَنْ اِبْنِ عَبَّاسِ اَنَّ رَسُول اللهِ «صلی الله و علیه وآله» قالَ اَقْرَأَنی جِبْرِئیل عَلی حَرْفٍ فَراجَعْتُهُ فَلَمْ اَزَلْ اَسْتَزیدُهُ وَ یَزیدُنُی حَتَّی اِنْتَهی اِلی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ» جبرئیل قرآن را بر یک حرف بر من آموخت، من پیوسته زیادت میخواستم و او زیاد میکرد تا به هفت حرف رسید. در هر سه کتاب فوق آمده: عمر بن خطاب میگفت: هشام بن حکیم را شنیدم سوره فرقان را میخواند به قرائتش گوش میکردم دیدم آنطور که رسول خدا بر من آموخته بر خلاف آن میخواند نزدیک بود در نماز بر او حمله کنم ولی صبر کردم تا سلام نماز را داد، از لباسش گرفته گفتم: کی تو را این سوره آموخت که میخواندی؟ گفت: رسول خدا. گفتم دورغ گفتی رسول خدا مرا غیر از این آموخته، او را پیش رسول خدا آوردم گفتم: این سوره فرقان را طوری میخواند که به من آن طور نیاموختهای. فرمود: او را رها کن. بعد فرمود: یا هشام بخوان او همان قرائت را خواند که در نماز خوانده بود حضرت فرمود: این طور نازل شده است، بعد فرمود: عمر تو بخوان. من با قرائتی که به من آموخته خواندم، فرمود اینطور نازل شده است قرآن بر هفت حرف نازل شده آنچه میسر باشد بخوانید (ترجمه از صحیح بخاری). در صحیح ترمذی آمده: «لَقِیَ رَسُولُ اللَّهِ «صلی اللَّه علیه و آله» جَبْرَئیلَ فَقالَ یا جَبْرَئیلُ اِنّی بُعِثْتُ اِلی اُمَّةٍ اُمیّیّنَ: مِنْهُمُ الْعَجُوزُ، وَالشَّیْخُ الْکَبیرُ، وَالْغُلامُ وَالْجارِیَةُ، وَالرَّجُلُ الژَذی لَمْ یَقْرَءْ کِتاباً قَطُّ قالَ: یا مُحَمَّدُ اِنَّ الْقُرْآنَ اُنْزِلَ عَلی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ». در اینکه مراد از هفت حرف چیست اختلاف کردهاند. یک قول این است که قرآن را میشوند با هفت لفظ خواند به شرط آنکه معنی متفاوت نباشد مثلا در آیه «فَاسْعَوْا اِلی ذِکْرِ اللَّهِ» که در سوره جمعه است میشود «فَاسْعَوْا، فَامْضُوا، فَاذْهَبُوا» خواند که هر سه به معنی رفتن است و در آیه . میشود «هَلُمَّ، تَعال، عَجِّل، اَسْرِعْ» خواند که همه تقریباً به یک معنی اند. این وجه در تاریخ قرآن از مقدمه تفسیر طبری نقل شده به دلیل آنچه گویند: عمر، عبداللَّه بن مسعود، ابی بن کعب در قرائت قرآن اختلاف لفظی داشتند نزد پیامبر آمدند قرائتها مختلفه آنها را تصویب فرمود در «البیان» گفته: این مختار طبری و جماعتی است و قرطبی در تفسیر خود گفته: مختار اکثر اهل علم همین است. دوم اینکه مراد از هفت حرف هفت قسم است که در قرآن آمده: امر، نهی، حلال، حرام، محکم، متشابه، و امثال. سوم اینکه مراد هفت لغت فصیح عرب است که قرآن مطابق آنها نازل شده: لغت قریش، هذیل، هوازن، یمن، کنانه، تمیم، ثقیف. بطلان این قول این روایات از نظر شیعه و محققین متاخرین از اهل سنت مردود و غیر قابل قبول است و این جز بازی با کلام خدا معنای دیگری ندارد که هر کس مطابق دلخواه خویش کلمات قرآن را عوض کند و شاید بعضی از مسلمانان غیر عرب هم بگویند: ما کلمات ترکی، فارسی یا غیره را به جای کلمات عربی میگذاریم که در معنی یکی اند. بزرگان شیعه از قبیل شیخ طوسی و ابن طاوس و غیر هم بر بطلان آن تصریح کردهاند. در حدیث از زراره از امام باقر «علیه السلام» منقول است: «اِنَّ الْقُرْآنَ واحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واحِدٍ وَلکِنَّ الْاِخْتِلافَ یَجییءُ مِنْ قِبَلِ الرُّواةِ» و از فضیل بن یسار نقل شده که به امام صادق «علیه السلام» عرض کردم: مردم میگویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده فرمود: دشمنان خدا دروغ میگویند، قرآن بر یک حرف نازل شده از جانب خدای واحد «کَذَبُوا اَعْداءُ اللَّهِ وَ لکِنَّهُ نُزِّلَ عَلی حَرْفٍ واحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْواحِدِ» (کافی کتاب القرآن باب النوادر حدیث 12 و 13). بهترین توجیه برای این روایات هفت حرف وجه سوم است چنانکه ابن اثیر در نهایه و فیروزآبادی در قاموس هر دو در لغت «حرف» حدیث را نقل کردهاند و گفتهاند قرآن بر هفت لغت از لغات عرب نازل شده ولی مراد آن نیست که در یک حرف (کلمه) هفت وجه جایز است بلکه هفت لغات در مجموع قرآن به کار رفته است (تمام شد). اما اشکال آن است که هفت حرف را هفت لغت معنی کردن صحیح نیست وآنگهی مضمون روایات مانع از آن است و با معنای اول بسیار میسازد که آن هم مردود است، از طرف دیگر از عمر نقل شده که قرآن به لغت مُضر نازل شده و ابن مسعود چون «حَتَّی حین» را «عَتَّی حین» خواند عمر به وی نوشت: قرآن به لغت هذیل نازل نشده قرآن را به مردم با لغت قریش یاد بده نه لغت هذیل (البیان ص 302 نقل از تبیان) و در مفتاح کنوز السنة ماده «قرآن» از بخاری و ترمذی نقل شده که «اُنْزِلَ الْقُرْآنُ بِلُغَةِ قُرَیْشٍ» در صحیح ترمذی آخرین حدیث از تفسیر سوره توبه آمده که به وقت نوشتن قرآن اختلاف کردند مثلاً «التابوت» بنویسند یا «التابوه» عثمان گفت: التابوت بنویسید که قرآن به لغت قریش نازل شده. سورههای مکّی و مدنی دوران رسالت حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» به دو بخش تقسیم میشود: دوره اول سیزده سال است که در مکّه مشغول تبلیغ بودند، دوره دوم ده سال است که به مدینه هجرت فرموده و در آن مدت دین خود را تکمیل فرمودند. آنچه از قرآن در دوره اول نازل شده آیات و سورههای مکی نامند خواه در خود مکه نازل شده باشد یا نه، و آیات و سوره هائی که در عرض ده سال بعد نازل گشته مدنی نام دارند خواه در خود مدینه نازل گردیدهاند یا در جاهای دیگر. بیشتر قرآن در مکه در عرض سیزده سال مذکور نازل شده است در تاریخ قرآن ص 66 از فهرست ابن ندیم از ابن عباس روایت شده: در مکه 85 سوره و در مدینه 28 سوره نازل گشتهاند. ناگفته نماند مجموع 113 سوره میشود، در تعداد ابن عباس سوره حمد نیست و با آن جمع سور 114 میباشد در مجمع البیان ترتیب نزول سور مکی از ابن عباس به شرح ذیل نقل شده: 1- اِقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّکَ. (علق) 2- ن وَالْقَلَمِ. 3- مُزَّمِّلُ. 4- مُدَّثِّرُ. 5- تَبَّتْ یَدا. 6- اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ. 7- سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلی. 8- وَاللَّیْلِ اِذا یَغْشی. 9- وَالْفَجْرِ. 10- وَالضُّحی. 11- اَلَمْ نَشْرَحْ. 12- وَالْعَصْرِ. 13- وَالْعادِیاتِ. 14- اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ. 15- اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ. 16- اَرَأَیْتَ الَّذی. 17- اَلْکافِرُون. 18- اَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ. 19- قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ. 20- قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. 21- قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ. 22- وَالنَّجْم. 23- عَبَسَ. 24- انَّا اَنْزَلْنا. 25- وَالشَّمْسِ. 26- بُرُوج. 27- وَالتّینِ. 28- لِایلافِ. 29- قارِعَة. 30- قِیامَة. 31- هُمَزَهْ. 32- وَالْمُرْسَلاتِ. 33- ق وَالْقُرْآنِ. 34- لااُقْسِمُ بِهذَاالْبَلَدِ. 35- طارِق. 36- اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ. 37- ص. 38- اَعْراف. 39- قُلْ اُوحِیَ. 40- یس. 41- فُرْقان. 42- مَلائِکه. (فاطِر). 43- کهیعص. (مریم). 44- طه. 45- وَاقِعَة. 46- شُعَراء. 47- نَمْل. 48- قَصَص. 49- بَنِی اِسْرائیل. (اَلْاِسْراء). 50- یُونُس «علیه السلام» 51- هُود «علیه السلام» 52- یُوسُف «علیه السلام» 53- حُجْر. 54- اَنْعام. 55- صافّات. 56- لُقْمان. 57- قَمَر. 58- سَبَاء. 59- زُمَر. 60- حم مُؤْمِن. (غافر) 61- حم سجده. (فصلت) 62- حم عسق. (شوری) 63- زخرف. 64- دخان. 65- جاثیة. 66- احقاف. 67- ذاریات. 68- غاشیة. 69- کهف. 70- نحل. 71- نوح «علیه السلام» 72- ابراهیم «علیه السلام» 73- انبیاء «علیهم السلام» 74- مؤمنون. 75- الم تنزیل. 76- طور. 77- ملک. 78- حاقه. 79- ذُوالْمَعارِج. 80- عَمَّ یَتَسائَلُون. 81- نازعات. 82- انفطار. 83- انشقاق. 84- روم. 85- عنکبوت. 86- مطففین. این سورهها در مکه نازل شدهاند مرحوم طبرسی آنها را 85 فرموده ولی 86 سورهاند و سور مدنی به قرار ذیل اند: 87- بقره. 88- انفال. 89- آل عمران. 90- احزاب. 91- ممتحنه. 92- نساء. 93- زلزال. 94- حدید. 95- محمد «صلی اللَّه علیه و آله» 96- رعد. 97- رحمن. 98- هَلْ اَتی. (انسان-دهر) 99- طلاق. 100- لَمْ یَکُن. 101- حشر. 102- نصر. 103- نور. 104- حج. 105- منافقون. 106- مجادله. 107- حجرات. 108- تحریم. 109- جمعه. 110- تغابن. 111- صف. 112- مائده. 113- توبه. (مجمع البیان تَفْسیرِ هَلْ اَتی). اینها هم 27 سورهاند که در مجمع 28 (ثمان و عشرون) شمرده است مجموع سور فوق صد و سیزده سوره است ولی سوره حمد در میان آنها نیست و با اضافه سوره حمد مجموع سورهها 114 میشود چنانکه در قرآنهای فعلی است در مجمع از علی بن ابیطالب «علیه السلام» نقل کرده: از رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» از ثواب قرآن پرسیدم، از ثواب هر سوره بر نحوی که نازل شده خبرم داد پس اولین سوره که در مکه نازل شد فاتحة الکتاب (حمد) سپس اقرأ باسم... است. در تاریخ قرآن هست حمد بعد از مدثر نازل شده است. دقت این ترتیب که درباره سورههای مکی و مدنی نقل شد همان است که در تاریخ قرآن ص 93 به بعد از فهرست ابن ندیم و چند کتاب دیگر و در کتاب قرآن در اسلام ص 106 به بعد از اتقان سیوطی و در مقدمه تفسیر خازن (فصل جمع القرآن) با مختصر تفاوت از حیث پس و پیش و مکی و مدنی بودن نقل شده ولی نگارنده از مجمع البیان نقل کردم. در مجمع از ابن عباس نقل شده: اول هر سوره که در مکه نازل میشد در مکه نوشته میشد سپس خدا آنچه میخواست در مدینه بر آن میافزود، از این معلوم میشود مقدار بعضی از سورهها در مکه نازل شده و بقیه در مدینه نازل گشته است. ولی نقل این ترتیبات به ابن عباس میرسد که سه سال پیش از هجرت به دنیا آمده و در رحت رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» سیزده یا چهارده ساله بود و جز زمان اندکی از دوره آن حضرت را درک نکرده است و نیز در آنها نام امثال عکرمه، عطا، مجاهد، ضحاک و غیره به چشم میخورد که نمیتوان به نقل آنها اعتماد کرد چنانکه خواهیم گفت. در «قرآن در اسلام» ص 110 فرموده: این روایات نه ارزش روایت دینی دارند و نه ارزش نقل تاریخی: زیرا اتصال به پیغمبر ندارند تا ارزش روایت دینی داشته باشند و تازه روشن نیست که ابن عباس این ترتیب را از خود پیغمبر اکرم «صلی اللَّه علیه و آله» فرا گرفته یا از کسان دیگر که معلوم نیست چه کسانی بودهاند و از راه اجتهاد که تنها برای خودش حجیت دارد. اما ارزش نقل تاریخی ندارند زیرا ابن عباس جز زمان ناچیزی از حیات پیغمبر اکرم «صلی اللَّه علیه و آله» را درک نکرده و در نزول اینهمه سورههای قرآن حاضر نبوده است گذشته از اینها این روایات با فرض صحت خبر واحد هستند و خبر واحد در غیر احکام شرعیه خالی از اعتبار است. پس تنها راه برای تشخیص ترتیب سورههای قرآنی و مکی یا مدنی بودن آنها تدبر در مضامین آنها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از هجرت میباشند این روش برای تشخیص ترتیب سور و آیات قرآنی و مکی و مدنی بودن آنها سودمند میباشد چنانکه مضامین سورههای انسان، عادیات و مطففین به مدنی بودن آنها گواهی میدهد اگر چه برخی از این روایات آنها را جزء سورههای مکی قرار میدهند (به اختصار). *** مخفی نماند: موضوع مکی و مدنی بودن در دست عدهای دستاویز شده است مثلا در آیه . عده کثیری از اهل سنت منجمله زمخشری درکشاف مینویسد از رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» پرسیدند: «اَلْقُرْبی» که به دوستی و پیروی آنها مأمور شدهایم کدام اند؟ فرموده «عَلِّیٌ وَ فاطِمَةَ وَ ابْناهُما» یعنی ذی القربی علی و فاطمه و دو پسر آنها (حسن و حسین) علیهم السلام اند. آنکه حاضر به قبول حق حتی اگر مورد اتفاق فریقین باشد نیست، میگوید: این چطور میشود حال آنکه سوره شوری مکی است و آنروز علی و فاطمه ازدواج نکرده و فرزندی نداشتند. یا مثلاً دهها روایت در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده که آیات اول سوره هل اتی درباره جریان نذر اهل بیت علیهم السلام است که افطاریه خویش را به مسکین و یتیم و اسیر دادند میگوید: این چطور ممکن است حال آنکه به عقیده عطا چنانکه نقل شده سوره هل اتی مکی است و این جریان در مدینه واقع شده است؟ در جواب میگوئیم مکی و مدنی بودن آیات و سورهها نوعاً از ابن عباس نقل شده که گفته شد معلوم نیست از کدام شخص یاد گرفته و یا اجتهاد خودش بوده است و نیز از عطاء بن ابن رباح که تابعی است و زمان رسول خدا را درک نکرده و همان است که از طرف بنی امیه در مکه ندا میکردند: جز از عطاء بین ابی رباح از کسی فتوی نپرسید چنانکه در دائرة المعارف وجدی است در جامع الرواة گفته او از اصحاب امیرالمؤمنین «علیه السلام» و خلط کننده بود (ظاهراً در روایت یا دوستی اهل بیت را به دوستی بنی امیه) و ایضاً از عکرمه که غلام ابن عباس بود و حصین بن خبر او را به عبداللَّه بن عباس آنگاه که حکومت بصره داشت بخشید و هر چه آموخت از ابن عباس آموخت و زمان وحی را هرگز درک نکرد. در رجال اردبیلی از خلاصه علامه نقل شده «عَکْرَمَة مُولی اِبْنِ عَباسِ لَیْسَ عَلی طَریقِنا وَ لامَنْ اَصْحابِنا» این شخص از خوارج و از دشمنان علی «علیه السلام» است رجوع شود به «اَهْل البیت» در این کتاب. و ضحاک بین مزاحم مفسر مشهور تابعی است در سال 102 از دنیا رفته و زمان وحی را اصلا ندیده است. حالا بیائیم در مکی و مدنی بودن آیات و سورهها به اقوال اینان اعتماد کنیم بی آنکه دلیل متقنی در دست داشته باشیم. به هر حال در تشخیص مکی و مدنی بودن باید به نظر صاحب «قرآن در اسلام» اعتماد کرد و نیز به روایات فریقین که در شأن نزول وارده شده به شرطی که قابل اعتماد باشند. عدد آیات قرآن در مجمع البیان تفسیر «هَلْ اَتی» از رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» نقل شده فرمود: جمیع سورههای قرآن صد و چهارده سوره و جمیع آیات آن شش هزار و دویست و سی و شش (6236) آیه است و حروف قرآن سیصد و بیست و یک هزار و دویست و پنجاه (321250) حرف میباشد... در وافی و مرآة العقول از تفسیر سید حیدر آملی عدد سور و آیات و کلمات و حروف و فتحهها و ضمهها و کسرهها و تشدیدها و الفها و مدهای قرآن نیز نقل شده که آنها ضرور نیست ولی حاکی از کثرت اهتمام مسلمین به قرآن مجید است. در «قرآن در اسلام» ص 128 از اتقان سیوطی از ابو عمرودانی در عددآیات قرآن شش قول نقل شده: مجموع قرآن شش هزار آیه است، به قولی شش هزار و دویست و چهار آیه به قولی شش هزار دویست و چهارده آیه، به قولی شش هزار و دویست و نوزده آیه، به قولی شش هزار و دویست و بیست و پنج آیه، و به قول شش هزار دویست و سی و شش آیه است، از این شش قول دو قول از آن قراء اهل مدینه و چهار قول از آن قراء... مکه و کوفه و بصره و شام میباشد. ناگفته نماند اختلاف در عدد آیات ناشی از اختلاف قراء در تعداد آیات است که نسبت به نظر خویش مختلف شمرده اند مثلا در مجمع درباره سوره بقره فرموده: عدد آیات در تعداد کوفی که از علی «علیه السلام» نقل شده 288 و در عدد بصری 287 و در عدد حجازی 285 و در عدد شامی 284 است. بدین طریق ملاحظه میشود که در تعداد آیات بقره مجموعاً چهار اختلاف دارند هکذا در سورههای دیگر. علامه طباطبائی فرماید: تعداد آیات قرآنی به زمان پیغمبر اکرم میرسد و در روایاتی از آن حضرت آیات با عدد مانند ده آیه از آل عمران ذکر شده و حتی از آن حضرت شماره آیات برخی از سور قرآنی رسیده مانند اینکه سوره حمد هفت آیه و سوره ملک سی آیه است (قرآن در اسلام نقل از اتقان). اعراب قرآن قرآن مجید در زمان حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» با خط کوفه استنساخ میشد چنانکه در «قرآن در اسلام» از اتقان نقل شده و جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغة العربیه ج 1 ص 228 میگوید: قرآن را با خط کوفی و نامهها را با خط نبطی مینوشتند ولی صاحب تاریخ قرآن در ص 44 همان کتاب مینویسد: قرآن را با خط نسخی که در آن زمان معمول بود مینوشتند. به هر حال خط آن زمان دارای نقطه و حرکه نبود و عربها بنابر لغت خویش که ملکه ایشان بود آیات را درست و صحیح میخواندند و چون اسلام در ممالکت غیر عربی منتشر گردید مسلمانان غیر عرب نتوانستند صحیح بخوانند لذا در زمان عبدالملک مروان توسط ابوالاسود دئلی که اصول عم نحو را از علی «علیه السلام» یاد گرفته بود، قرآن مجید نقطه گذاری شد و تا حدی ابهام خواندن آن رفع گردید. و بالاخره به دست خلیل بن احمد نحوی واضع علم عروض اشکالی از قبیل مد، فتحه، ضمه، کسره، تنوین و غیره وضع گردید و کلمات قرآن با آنها علامت گذاری شده و بدین طریق ابهام تلفظ رفع گردید و پیش از آن مدتی با نقطه به حرکت الفاظ اشاره میشد و مثلا به جای فتحه بالای حرف اول کلمه نقطه میگذاشتند و به جای کسره زیر حرف اول و به جای ضمه بالای حرف طرف آخر. رجوع شود به (تاریخ قرآن) فصل نهم و دهم و (قرآن در اسلام) ص 130.
wikialkb: قُرْآنَه