قرامطه

/qarAmate/

لغت نامه دهخدا

قرامطه. [ ق َ م ِ طَ ] ( اِخ ) ج ِ قرمطی. قرمطیان. رجوع به قرمطیان شود.

فرهنگ فارسی

در وجه تسمیه اختلاف است : ۱- قرمطه در لغت عرب بمعنی ریز بودن خط و نزدیکی کلمات و خطوط بیکدیگر است و گویند چون حمدان الاشعث کوتاه بود و پاهای خود را هنگام حرکت نزدیک یکدیگر مینهاد باین لقب خوانده شده . ۲- گویند قرمط از باب انتساب قرامطه است به محمد وراق که خط مقرمط را خوب می نوشت و دعوت فرقه اسماعیلیه بتوسط او در میان قرمطیان بکمال رسید . ۳ - قرمطی را از لغت نبطی کرمیته ( بمعنی سرخ چشم ) دانسته اند . بهرحال شعبه ایست از اسماعیلیه که توسط حمدان الاشعث در حدود سال ۲۸٠ ه ق . پدید آمد . از داعیان این فرقه زکرویه بن مهرویه و ابوسعید جنابی را باید نام برد . فرمطیان قایل بودند که محمد ابن اسماعیل امام هفتم و صاحب الزمان است . آنان معتقد به قیام به سیف و قتل و حرق مخالفان خود - از دیگر مذاهب اسلامی - بودند . زیارت قبور و بوسیدن سنگ کعبه و اعتقاد بظواهر در مذهب آنان حرام بود . در احکام شریعت به تاویل قایل بودند و شعارشان مانند اسماعیلیه رایت سفید بوده است . از اواخر قر. ۴ و اوایل قر. ۵ ه. مبارزه ای سخت در عراق و ایران با اسماعیلیان و قرمطیان آغاز شد .
قرمطیان: واحدش قرمطی، فرقهای اسماعیلیه پیروحمدان بن اشعث ملقب به قرمط
(صفت ) ۱ - یک تن از قرمطیان پیرو فرقه قرامطه جمع : قرامطه ۲ - مخالف مذهب و دین .
جمع قرمطی قرمطیان

فرهنگ عمید

فرقه ای از اسماعیلیه پیرو حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند.

دانشنامه آزاد فارسی

پیشنهاد کاربران

بپرس