قرام

لغت نامه دهخدا

قرام. [ ق ِ ] ( ع اِ ) بریدن جای بینی ستور.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الموضع الذی یقرم من انف البعیر. ( اقرب الموارد ). || پرده سرخ بانگار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || جامه از پشم رنگین نگارش. ( منتهی الارب ). بمعنی پرده رنگین و منقش نیز نوشته اند. ( غیاث اللغات ). جامه از ابریشم رنگین نگارین. ( آنندراج ). || پرده تنک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( بحر الجواهر ). پرده باریک و تنک. ( غیاث اللغات ). || چادرشب. ( دهار ).

فرهنگ فارسی

تیمر .

پیشنهاد کاربران

بپرس