قراط

لغت نامه دهخدا

قراط. [ ق ِ ] ( ع اِ ) چراغ یا بینی آن. ( منتهی الأرب ) ( آنندراج ). چراغ یا شعله آن. ( از اقرب الموارد ). || شعله آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آنچه از کناره فتیله که سوخته باشد. || آتش. ( از اقرب الموارد ). || فاتحه و مرثیه. ( ناظم الاطباء ). || ج ِ قُرط. || ج ِ قیراط. ( منتهی الأرب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قرط و قیراط شود.

قراط. [ ق ِرْ را ] ( ع اِ ) قیراط. ( اقرب الموارد ) ( النقود العربیه ص 28 ). به کسر قاف و تشدید مثل قیراط است. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ).

فرهنگ عمید

۱. چراغ.
۲. شعلۀ چراغ.

پیشنهاد کاربران

قراط=به ضم ( ق ) . ومشددخواندن ( ر ) .
درزبان لکی به معنای //متکبر, مغرور، خودبین ، خودپشند، //میباشد.

بپرس