قراس

لغت نامه دهخدا

قراس. [ ق ُ ] ( ع ص ) سخت و ستبر از شتر و جز آن. ( از اقرب الموارد ). قراسیة. رجوع به قراسیة شود.

قراس. [ ق َ ] ( اِخ ) نام دو کوه است در یمن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام کوهی است در یمن. ( ناظم الاطباء ). آل قراس ، کوههای خنک و سرد یا چند پشته است در اطراف سراة و مائد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام چندین کوه خنک و سرد نزدیک سراة. ( ناظم الاطباء ).

قراس. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام پسر سالم غنوی شاعر. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام پسر سالم غنوی شاعر

پیشنهاد کاربران

دوازده دوجین
قِراس بسته ۱۲ عددی تیغه اره مویی
قراس

بپرس