قراد

لغت نامه دهخدا

قراد. [ ق ُ ] ( ع اِ ) سر پستان. || سر سوراخ نره اسب. || کنه. ج ، قِردان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

قراد. [ ق َرْ را ] ( ع ص ) نگاهدارنده کپی و میمون. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

قراد. [ ق ُ ] ( اِخ ) ابن صالح از محدثان است. ( منتهی الارب ).

قراد. [ ق ُ ] ( اِخ ) ابن قردان از محدثان است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) حشره ای ریز که ببدن حیوانات چسبد و خون آنها را بمکد کنه جمع : قردان .
ابن قردان از محدثان است

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] (اِ. ) کنه . ج . قردان .

فرهنگ عمید

نگه دارنده و تربیت کنندۀ بوزینه.
حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد، کنه.

جدول کلمات

کنه

پیشنهاد کاربران

بپرس