قراح
لغت نامه دهخدا
قراح. [ق ِ ] ( ع مص ) مقارحة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
قراح. [ق َ ] ( اِخ ) نام چهار محال در بغداد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در بغداد چند محله معمور و پرجمعیت است که به این نام معروف است و هر یک به نام مردی منسوب میگردد که آن محل به نام وی شناخته شده این محله ها قبلاً بستانهائی بوده اند و سپس ساخته شده و به شهر بغداد پیوسته اند. یکی از آنها قراح ابن رزین است و دیگری قراح ظفر و دیگری قراح القاضی و چهارمی قراح ابی الحشم و هر یک از آنها مانند شهر است و در آنها بازارها و مسجدها و کوچه های چندی است. ( معجم البلدان ).
قراح. [ ق ُ ] ( اِخ ) ساحل دریای قطیف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قریه ای است در ساحل دریا. ( معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
ساحل دریای قطیف قریه ایست در ساحل دریا .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. زمینی که در آن آب و درخت نباشد.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید