قرائن

/qarA~en/

برابر پارسی: نشانه ها، همانندها، نمونه ها

لغت نامه دهخدا

قرائن. [ ق َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ قرینة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || و نیز آنچه برای انسان حاصل میشود از آثار و علامات تا قطع کند بر صحت حقانیت مطلبی یا بر سقم و بطلان آن. ( ناظم الاطباء ).

قرائن. [ ق َ ءِ ] ( اِخ ) ( امیر... ) امیری از امرای پرویز و حاکم ملک روم بود چون دولت ساسانیان روی در انحطاط نهاد او طمع درملک کرد و به تغلب و استیلاء پادشاه شد، مدت دو سال حکم کرد. ارکان دولت با او درنساختند و در شکارگاه بر دست امیری کشته شد. ( تاریخ گزیده چ لندن ص 123 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث قرین ۱ - زوجه زن ۲ - آنچه که دلیل باشد برای فهم مطلبی یا پیدا کردن مجهولی یا رسیدن بمقصدی علامت نشانه ۳ - نظیر مانند ۴ - دو لفظ قافیه دار واقع در وسط دو مصراع بیتی ۵ - جمع دو مقدمه جمع : قراین ( قرائن ) .
امیری از امرای پرویز و حاکم ملک روم بود .

جدول کلمات

امارات

پیشنهاد کاربران

بپرس