قذع

لغت نامه دهخدا

قذع. [ ق َ ] ( ع مص ) دشنام دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ): قذعه قذعاً؛ دشنام داد او را و سقط گفت. ( منتهی الارب ). || زدن به چوب دستی. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). به چوب دستی زدن. ( آنندراج ). گویند:قذعه بالعصا؛ به چوب دستی زد او را. ( منتهی الارب ).

قذع. [ ق َ ذَ ] ( ع اِمص ) فحش. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پلیدی زبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پلیدی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

فحش پلیدی زبان

پیشنهاد کاربران

بپرس