قذر


مترادف قذر: پلشت، پلید، چرک، غایط، کثیف، پنتی، شلخته، لچر

متضاد قذر: نظیف

لغت نامه دهخدا

قذر. [ ق َ ] ( ع ص ) پلید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قَذِر. قَذُر. قَذَر. ( منتهی الارب ). || ( مص ) پلید بودن. ( اقرب الموارد ). پلید شمردن. || کراهت داشتن. ( منتهی الارب ).

قذر. [ ق َ ذِ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.

قذر. [ ق َ ذُ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.

قذر. [ ق َ ذَ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود. || ( مص ) پلید گردیدن. || ( اِمص ) پلیدی. ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.

فرهنگ فارسی

چرک، پلیدی، غایط، پلید، پلشت، چرکین، ضدنظیف
( صفت ) پلید چرکین مقابل نظیف .
پلید یا پلید گردیدن

فرهنگ معین

(قَ ذَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پلید گردیدن . ۲ - (اِمص . ) پلیدی . ۳ - (اِ. ) چرک . ۴ - غایط . ج . اقذار.
(قَ ذِ ) [ ع . ] (ص . ) پلید، چرکین .

فرهنگ عمید

پلید، پلشت، چرکین.

پیشنهاد کاربران

کثیف
چرکین
پلشت
مدفوع
غایط
کور را پرهیز نبود از قذر
چشم باشد اصل پرهیز و حذر
✏ �مولانا�
چرکین، کثیف

بپرس