لغت نامه دهخدا
قذر. [ ق َ ذِ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.
قذر. [ ق َ ذُ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.
قذر. [ ق َ ذَ ] ( ع ص ) پلید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود. || ( مص ) پلید گردیدن. || ( اِمص ) پلیدی. ( منتهی الارب ). رجوع به قَذر شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) پلید چرکین مقابل نظیف .
پلید یا پلید گردیدن
فرهنگ معین
(قَ ذِ ) [ ع . ] (ص . ) پلید، چرکین .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
کثیف
چرکین
پلشت
مدفوع
غایط
کور را پرهیز نبود از قذر
چشم باشد اصل پرهیز و حذر
✏ �مولانا�
چرکین
پلشت
مدفوع
غایط
کور را پرهیز نبود از قذر
چشم باشد اصل پرهیز و حذر
✏ �مولانا�
چرکین، کثیف