قذاف
لغت نامه دهخدا
قذاف. [ ق ِ ] ( اِخ ) ( روض الَ... ) موضعی است. ( منتهی الارب ).
قذاف. [ ق َذْ ذا ] ( ع اِ ) ترازو. || برنشستنی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرکب و هر برنشستنی. ( ناظم الاطباء ). || فلاخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منجنیق. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || آنچه بدان چیزی را دور اندازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || قَرَب قَذّاف ؛ قرب با کوشش که در آن فتور نباشد. ( منتهی الارب ). قرب شبگیری است که صبح آن به آب رسند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید