قدید
/qadid/
لغت نامه دهخدا
قدید. [ق ُ دَ ] ( ع اِمصغر ) گلیم کوچک خطدار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مصغر قَدّ. || مصغر قِدّ. || مصغر قدد به معنی فِرَق. ( معجم البلدان ).
قدید. [ ق ُ دَ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).
قدید. [ ق ُ دَ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ). نام موضعی است نزدیک مکه. ( معجم البلدان ).
قدید. [ ق ُ دَ ] ( اِخ ) نام اسب قیس غاضری. ( منتهی الارب ).
قدید. [ ق ُ دَ ] ( اِخ ) آبی است به حجاز. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) گوشت کفانیده پاره کرده یا بدرازا بریده خشک کرده . توضیح در بعض دیه های ایران و ترکستان و افغانستان مرسوم است که تیرماه و دی ماه گوسفندان پرواری بکشند و در زمستان در وقت باریدن برف و باران از گوشت آنها خورشهای مخصوص سازند .
آبی است به حجاز
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
بهارخوش. [ ب َ خوَش ْ / خُش ْ ] ( اِ مرکب ) گوشتی که آنرانمکسود نموده خشک سازند و بتازی قدید گویندش. ( برهان ) . گوشتی باشد که آنرا نمکسود نموده خشک نمایند و برای زمستان نگهدارند و بعربی آنرا قدید خوانند
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
در این صورت بفتح �خ � که صاحب برهان گفته غلط است. بهارخوش بمعنی بهارخشک خواهد بود یعنی در بهار خشک میکنند و نمکسود میکنند برای زمستان. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . گوشت خشک کرده برای نگاه داشتن که بتازی قدید گویند زیرا در بهار خشک کنند. ( رشیدی ) ( جهانگیری ) . گوشت قدید و گوشت نمکسود خشک کرده. ( ناظم الاطباء ) : و قریب صد هزار سر گوسفند و هزار سر گاو که در خانه ها به نمک معمول کرده برای سال که آنرا بهارخوش میخوانند قدید کرده اند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 64 ) .
کنسرو و نگهداری
عنکبوتان مگس قدید کنند
یعنی عنکبوت مگس صید میکند و آن را نگهداری و کنسرو میکند
عنکبوتان مگس قدید کنند
یعنی عنکبوت مگس صید میکند و آن را نگهداری و کنسرو میکند