قدم کشیدن. [ ق َ دَ ک َ / ک ِدَ ] ( مص مرکب ) قدم گشادن. کنایه از راه رفتن. || بازماندن از رفتار. ( آنندراج ) : چو مور خسته از آن میکشم قدم از راه که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
ز رستاق هذیان قدم میکشم به شهر بلاغت گذر میکنم.
ملافوقی ( از آنندراج ).
رجوع به قدم گشادن شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - قدم گشادن راه رفتن ۲ - بازماندن از رفتار .