قدغن

/qadeqan/

مترادف قدغن: تأکید، تحریم، جلوگیری، ممانعت، ممنوع، منع، نهی، غیرمجاز، قرق

برابر پارسی: نبایست، نبایستی

معنی انگلیسی:
barred, forbidden, illegitimate, illicit, prohibition, order, injunction, prohibited

لغت نامه دهخدا

قدغن. [ ق َ دَ غ َ ] ( ترکی ، اِ ) ظاهراً لفظ ترکی است به معنی تأکید و تقید و کنایه از تنبیه ساختن و مانع آمدن از کاری و صاحب مؤید الفضلاء این لفظ را فارسی دانسته. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(قَ دِ غَ ) [ تر. ] (اِ. ) نهی ، منع .

فرهنگ عمید

ممنوع، غیرمجاز.
* قدغن کردن: (مصدر متعدی ) ممنوع کردن.

جدول کلمات

ممنوع

مترادف ها

interdict (اسم)
جلوگیری، تحریم، نهی، قدغن، حکم بازداشت، حکم نهی، حکم اداری

prohibition (اسم)
منع، تحریم، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن، صدور حکم منع

injunction (اسم)
اتحاد، دستور، نهی، قدغن، حکم بازداشت

forbiddance (اسم)
جلوگیری، بازداشت، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن

فارسی به عربی

امر

پیشنهاد کاربران

قدغن =تاکید و دستور
ناصرالدین شاه ذیل درخواست تابعیت کنت دومونت فرت ؛
( قدغن کنید مواجب او را موافق معمول همه ساله برات صادر کرده بدهند )
نخستین کوشش های قانون گذاری در ایران - سیدعلی آل داود - ج اول ص۱۴۸
اشتباه نوشته شده. املاء درستش غدغن هست.
به معنای منع کردن و جلوگیری.
احمد کسروی ( زبانشناس ) در کتاب �نوشته های کسروی در زمینه ی زبان فارسی� صفحه 258 - 259، درباره واژه �غدغن� چنین می گوید:
پرسش: �قدغن� که در نگارشات اداری زیاد بکار می رود چه لغتی است؟
پاسخ: �غدغن� فارسی است و چنانچه در فرهنگها می نویسند اصل معنی آن تاکید بوده ولی کنون بجای دستور و نهی و اینمعنی ها بکار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

- - - - - -
توجه کنید که پرسشگر نوشته �قدغن� اما کسروی در پاسخ می نویسد �غدغن�.

ممنوع.
در واقع ترکیب قدِغن نادرست و قد و غن درست است
قد به معنی گات، قطعه، تکه یا قامت. . . و غن به معنی چوب یا تیر یا نیزه ای که نگهبانان در دست داشتند و هر جا هر چیز ممنوع بود با تیر هایشان جلوی آن را میگرفتند که در اصطلاح به آن قد و غن میگفتند. چون در اماکن ممنوع قد یک نگهبان در کنار یک غن دیده میشد میگفتند فلان جا را قد و غن کرده اند. یا میتواند اشاره به یک قطعه چوب و یک نیزه در دست دو نگهبان داشته باشد
...
[مشاهده متن کامل]

به معنای جلوگیری است
واژه قدغن کاملا پارسی است. چون درترکی می شود کارگین این واژه قدغن صد درصد پارسی است.
محجر
ناروا
نبایستی، نمیبایست، نباید، جلوگیری کردن
شیزیک
که ایرانی واژه ممنوع هستس
ممنوع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس