قدع
لغت نامه دهخدا
قدع. [ ق َ دَ ] ( ع مص ) سست گردیدن چشم و بینائی. || نزدیک شدن سال. || کم سخن و شرمگین گردیدن زن. || بدچشم شدن اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قدع. [ ق َ دِ ] ( ع ص ) بدچشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): فرس قدع ؛ اسب بدچشم ترسناک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ماء قدع ؛ آب شور که نوشیده نشود. || رجل قدع ؛ مرد بسیار گریه و زاری. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید