قدرمایه

لغت نامه دهخدا

قدرمایه. [ ق َ دَ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) مترادف اندک مایه :
با همه خردی به قدرمایه زور
میل کش پنجه شیر است مور.
نظامی.
چون قدرمایه شد بسختی و رنج
یافت گنجی و برفروخت چو گنج.
نظامی ( هفت پیکر ص 76 ).
چون قدرمایه راه بنوشتند
وز خطرگاه کوه بگذشتند...
نظامی ( هفت پیکرص 242 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) کم مایه اندک مایه .

فرهنگ معین

( ~ . یِ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) مایه کم ، اندک مایه .

پیشنهاد کاربران

کم مایه
اندک مایه
بود هر یکی را قدر مایهٔ میش
کزان میش برسازد اسباب خویش
✏ نظامی
قدر مایه مردم که ماندند باز
نخواندند یک حرف ازان لوح راز
✏ �نظامی�