قدح پیما. [ ق َ دَ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) ساقی : به تماشا چو سرو قامت اوبر لب جوی شد قدح پیمای.امیرشاهی ( از آنندراج ).عارفان از می تا شیشه دل سرگرم اندچشم مخمور توبر دست قدح پیمایست.میرزا رضی دانش ( از آنندراج ).