قداس

لغت نامه دهخدا

قداس. [ ق ُ ] ( ع ص ) استوار و سطبر از شرف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الشرف المنیع الضخم. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) غوزه نقره شبیه مروارید. || سنگ که به جای ریزش آب در حوض بر پا سازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سنگ که در حوض شتر اندازند و آب را بدان اندازه نموده بخش نمایند. ( منتهی الارب ). حجر یطرح فی حوض الابل یقدر علیه الماء یقتسمونه بینهم. ( اقرب الموارد ).

قداس. [ ق ُدْ دا ]( اِخ ) عمرانی گوید نام جائی است. ( معجم البلدان ).

قداس. [ ق َدْ دا ] ( ع اِ ) سنگ که به جای ریزش آب در حوض برپا سازند. ( منتهی الارب ). رجوع به قُداس شود.

فرهنگ فارسی

سنگ که بجای ریزش آب در حوض بر پا سازند .

پیشنهاد کاربران

مراسم قُداس در مسیحیت بخصوص در فرقه کاتولیک به معنای جشن عشای ربانی یا شام آخر یا Mass می باشد که مراسمی به یادبود شب پیش از به صلیب کشیدن حضرت عیسی است که در آن ایشان به حواریون خویش نان و شراب داد و گفت بخورید، این گوشت من و خون من است.

بپرس