قحم

لغت نامه دهخدا

قحم. [ ق َ ] ( ع ص ) پیر نیک فرتوت. || ( مص ) بیابان نوردیدن. || نزدیک کسی رسیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قحم. [ ق ُ ح َ ] ( ع اِ ) دشواریها: قحم الطریق ؛ دشواریهای راه. || قحم الشهر؛ سه شب پسین ماه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

جمع دشواریها دشواریهای راه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
راغب گوید: اقتحام قرار گرفتن در وسط سختی مخوف است «قَحَّمَ الفَرَسُ فارِسَهُ» یعنی:اسب، سوار را به محل مخوفی وارد کرد. طبرسی فرموده: اقتحام وارد شدن به سختی است . در این سه آیه آزاد کردن بنده ورود به گردنه نامیده شده زیرا انفاق و گذشتن از مال سخت است همانطور که داخل شدن بگردنه. * . مقتحم به معنی واردشونده است معنی آیه در «فوج» گذشت در نهج البلاغه خطبه 121 در باره ورود به جنگ فرموده:«فَالنَّجاةُ لِلْمُقْتَحِمِ وَ الْهَلَکَةُ لِلْمُتَلَّوِمِ» نجات برای کسی است که به جنگ وارد شود و هلاکت مال متوقف از جنگ است.

پیشنهاد کاربران

بپرس