قحقح. [ ق ُ ق ُ ] ( ع اِ ) استخوان گرداگرد دبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قحقح. [ ق ُ ق ُ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ). سرزمینی است که در آن مسعودبن قریم فارس بکربن وائل به قتل رسید. شاعری در این باره گوید : و نحن ترکنا ابن القریم بقحقح صریعاً و مولاه الجة للفهم.