قحطبه

لغت نامه دهخدا

( قحطبة ) قحطبة. [ ق َ طَ ب َ ] ( ع مص ) بر زمین افکندن. || زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قحطبة. [ ق َ طَ ب َ ] ( اِخ ) ابن شبیب طائی یکی از سرداران لشکر ابومسلم خراسانی است. مستوفی آرد: ابومسلم پس از آنکه خراسان وی را مسلم گشت ، قحطبةبن شبیب طائی را بجانب عراق فرستاد قحطبه ، گرگان بقهر بستد و ری و ساوه و قم و ولایت کاشان بی حرب مسخر گردانید و با مردم اصفهان جنگ کرد و بگرفت و از آنجا برگشت و به نهاوند رفت و همدان با مردم نصر سیار جنگ کردند ایشان را بکشت و از آنجا به حلوان شد و شهر زور و حلوان بستد و عزم کوفه کرد. یزیدبن میسره از واسط عزم حرب ایشان کرد بر کنار فرات بهم رسیدند،شب بود، حرب درپیوست قحطبه را اسب خطا کرد و او را در آن آب غرق گردانید اما لشکرش وقوف نداشتند. یزیدبن میسره را نیز بکشتند چون روز شد و قحطبه غرق شده بود، پسرش حسین بن قحطبه را بر خود امیر گردانیدند و به کوفه شدند. ( تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 286 ). و رجوع شود به کامل بن اثیر ج 5 ص 191 و 192. تاریخ وفات وی 132 هَ. ق. ( = 750 م. ) است. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 791 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس