قحط

/qaht/

مترادف قحط: تنگسالی، جدب، خشک سالی، غلا، تنگی، نایاب

برابر پارسی: خشکسالی، کمیابی، نایابی

معنی انگلیسی:
dearth, famine

لغت نامه دهخدا

قحط. [ ق َ ] ( ع اِ ) ضربت سخت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || خشک سال. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) نایابی و کم یابی چیزی را مجازاً گویند. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). تنگی و کم یابی. || بی حاصلی. || بی ثمری. گرانی و سختی و بی بارانی و خشک سالی. مجاعه. ( ناظم الاطباء ) :
باران همت تو گسست از زمانه قحط
باد سعادت تو ببرد از جهان شقا.
امیر معزی ( از آنندراج ).
چو یوسف نیست کز قحطم رهاند
مرا چه ابن یامین چه یهودا.
خاقانی.
شروان وبای ظلم گرفته است و قحط عدل
انصاف تاج بخش کیان میزبان ماست.
خاقانی.
مرا دل گفت کنج فقر داری در جهان منگر
نعیم مصر دیده کس چه باید قحط کنعانش.
خاقانی.
قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت
باده و گل از بهای خرقه می باید خرید.
حافظ.
حسن بهر عشقبازان قحط نیست
هر که شمعی دارد از پروانه است.
محمدسلیم ( از آنندراج ).
|| ( ص ) کمیاب. || بی حاصل. بی ثمر. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) بند آمدن. خشک سال شدن. گویند: قحط المطر قحطاً وقحوطاً؛ بند آمد باران. قحط العام ؛ خشک سال شد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بازایستادن باران و تری از هوا. ( منتهی الارب ). و این از باب فتح است. || و قحط الناس قحطاً و قحوطاً؛ قحطزده گردیدند مردم و این از سمع است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

قحط.[ ق َ ح ِ ] ( ع ص ) سخت. شدید: عام قحط؛ سال سخت. ضرب قحط؛ زدن سخت و شدید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

قحط. [ ق ُ ] ( ع اِ ) یک نوع ماهی است. ( ناظم الاطباء ).

قحط. [ ق ُ ] ( ع اِ ) گیاهی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بازایستادن باران ، خشکسالی، نایابی خواربار
۱ - ( مصدر ) باز ایستادن باران خشکسال شدن ۲ - ( اسم ) خشکسالی بی حاصلی ۳ - ( اسم ) نایابی کم یا بی چیزی یا قحط رجال . کمیابی مردان با دانش قحط الرجال . یا قحط و غلا . قحط و گرانی . یا قحط در علفخانه افتادن . باخر رسیدن عمر ( مراد از علفخانه دنیاست ) .
گیاهی است

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - خشکسالی ، بی - حاصلی . ۲ - نایابی .

فرهنگ عمید

۱. خشک سالی، قحطی.
۲. نایابی خواربار.
۳. (صفت ) [عامیانه] نایاب.
* قحط وغلا: خشک سالی، نایابی، و گرانی خواربار.

پیشنهاد کاربران

واژه قحط
معادل ابجد 117
تعداد حروف 3
تلفظ qaht
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( قَ ) [ ع . ] ( اِمص . )
آواشناسی qaht
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

معرب �قىت� تورکی است که خود تغییریافته �قىس� تورکی باستان هست

بپرس