قثم

لغت نامه دهخدا

قثم. [ ق َ ث َ ] ( ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن. گویند: قثم له من المال قثما؛ به یک بار مال نیکو و جید داد او را. || قَثَمَه ؛ فراهم آورد مال بسیار را. || پلیدی. آلوده شدن. ( منتهی الارب ). قُثْمَة.

قثم. [ ق ُ ث َ ] ( ع ص ) مرد بسیار بخشش و دهش. || گردآورنده ٔزن و فرزند و عیال. || مرد جمعکننده بدی و شر . || ( اِ )کفتار نر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

قثم. [ ق َ ] ( ع اِ ) آلایش پلیدی خشک شده بر سرین. || آلایش پیخال مرغ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گویند: قثم له من المال قثماً؛ به یک بار مال نیکو و جید داد او را، و این از باب ضرب است. || فراهم آوردن مال بسیار. || خاکسترگون شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

قثم. [ ق ُ ث َ ] ( اِخ ) ابن جعفربن سلیمان یکی از راویان است. جاحظ در کتاب التاج حدیثی را از وی درباره قتل جعفربن یحیی به دست هرون الرشید خلیفه عباسی ، نقل کند. ( التاج ص 66 ).

قثم. [ ق ُ ث َ ] ( اِخ ) ابن عباس بن عبداﷲ از امیرانی است که منصور عباسی او را به سال 143 هَ. ق. به امارت یمامه برگزید و او تا هنگام وفات منصور در آن منصب باقی ماند. چون مهدی خلیفه عباسی روی کار آمد به عزل او فرمان داد ولی فرمان عزل پس از وفات وی به یمامه رسید. سال وفات او 159 هَ. ق. ( = 776 م. ) است. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 790 ).

قثم. [ ق ُ ث َ ] ( اِخ ) ابن عباس بن عبدالمطلب صحابی است. و قثم از قاثم معدول است. ( منتهی الارب ). قثم بن عباس هاشمی از امیرانی است که عم وی علی بن ابیطالب او را به حکومت مدینه برگزید. وی تا زمان قتل علی علیه السلام در آن منصب بود. پس به سمرقند رفت و در آنجا به سال 57 هَ. ق. ( = 677 م. ) به شهادت رسید. ( رجوع به تهذیب التهذیب ج 8 ص 361 و الاعلام زرکلی ج 2 ص 790 شود ). در تاریخ گزیده آمده است ، چون پیغمبر در روز دوشنبه ماه ربیعالاول سال یازدهم هجرت وفات کرد امیرالمؤمنین علی و عباس و پسران اوفضل و قاثم [ قثم ] و موالی رسول ؛ اسامه و شقران به اتفاق مهاجر و انصار تجهیز او کردند و سه کفن بر اوپوشیدند پس بر او نماز کردند، در خانه عایشه به مدینه همانجا که وفات کرده بود گور حفر کردند علی و پسران عباس و قثم و شقران به گور رفتند و او را دفن کردند و آخرین کسی که از گور برآمد قثم بود که بدین فخر و مباهات میکرد. ( از تاریخ گزیده چ لندن ص 154 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس