قتول

لغت نامه دهخدا

قتول. [ ق َ ] ( ع ص ) بسیار کشنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کثیرالقتل. ( اقرب الموارد ): امراءة قتول ؛ زن کشنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار قتل و کشش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، قُتل و قُتُل. ( منتهی الارب ).

قتول. [ ق ِ وَل ل ] ( ع ص ) برجای مانده سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). العی المسترخی. ( اقرب الموارد ). || فروهشته اندام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بر جای مانده سست فرو هشته اندام

گویش مازنی

/ghotool/ چشمک - نیش خند

پیشنهاد کاربران

کشنده
قاتل
هلاک کننده
از بین برنده
قند بیند خود شود زهر قتول
راه بیند خود بود آن بانگ غول
✏ �مولانا�

بپرس