قتول
لغت نامه دهخدا
قتول. [ ق ِ وَل ل ] ( ع ص ) برجای مانده سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). العی المسترخی. ( اقرب الموارد ). || فروهشته اندام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
کشنده
قاتل
هلاک کننده
از بین برنده
قند بیند خود شود زهر قتول
راه بیند خود بود آن بانگ غول
✏ �مولانا�
قاتل
هلاک کننده
از بین برنده
قند بیند خود شود زهر قتول
راه بیند خود بود آن بانگ غول
✏ �مولانا�