قتو. [ ق َت ْوْ ] ( ع مص ) خدمت نمودن پادشاه را. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). قَتی ̍. قُتی ̍. قِتی ̍. مقتی. گویند: قتوت قتواً و قتی مثلثة مقصوراً و مقتی ؛ خدمت کردم یا خدمت نمودم پادشاه را. ( منتهی الارب ).
خدمتکار شاهاندستور پادشاهکارگزاران پادشاهگفت پس من نیستم معشوق تومن به بلغار و مرادت در قتو✏ �مولانا�+ عکس و لینک