قتو

لغت نامه دهخدا

قتو. [ ق َت ْوْ ] ( ع مص ) خدمت نمودن پادشاه را. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). قَتی ̍. قُتی ̍. قِتی ̍. مقتی. گویند: قتوت قتواً و قتی مثلثة مقصوراً و مقتی ؛ خدمت کردم یا خدمت نمودم پادشاه را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

خدمت نمودن پادشاه را قتی

پیشنهاد کاربران

خدمتکار شاهان
دستور پادشاه
کارگزاران پادشاه
گفت پس من نیستم معشوق تو
من به بلغار و مرادت در قتو
✏ �مولانا�

بپرس