قبیل
/qabil/
مترادف قبیل: جور، شبیه، گونه، مانند، مثل، نظیر، نوع، جنس، قماش، جماعت، دسته، گروه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
قبیل. [ ق َ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) گروه دسته جماعت . یا از قبیل . نظیر مشابه همانند : پس اگر مراد از قبیل اموری باشد که مرید را تحصیل آن ممکن باشد ...
نام مردی است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] ضامن، کفیل، پذرفتار.
مترادف ها
طبقه بندی کردن، ماشین کردن، قبیل، با ماشین تحریر نوشتن، نوع خون را معلوم کردن
پیشنهاد کاربران
قَبِیل :
- قَبِیل ضامن، کفیل، همسر، جمعى که از سه نفر بیشتر باشند، / الجمع قُبُل وَ قُبَلَاء
- قَبِیل مِن. . .
المزید
قُبَیْل :
- قُبَیْل اسم مصغر ( قَبْل ) است؛ - �جاءَ فُلان قُبَیْلَ الْعَصْرِ�: فلانى نزدیک به عصر آمد.
... [مشاهده متن کامل]
قُبَیل :
- قُبَیل: کمی پیش از، لحظاتی پیش از، اندکی بیش
- قَبِیل ضامن، کفیل، همسر، جمعى که از سه نفر بیشتر باشند، / الجمع قُبُل وَ قُبَلَاء
- قَبِیل مِن. . .
المزید
قُبَیْل :
- قُبَیْل اسم مصغر ( قَبْل ) است؛ - �جاءَ فُلان قُبَیْلَ الْعَصْرِ�: فلانى نزدیک به عصر آمد.
... [مشاهده متن کامل]
قُبَیل :
- قُبَیل: کمی پیش از، لحظاتی پیش از، اندکی بیش
گونه
دسته
دسته