قبیح

/qabih/

مترادف قبیح: بد، خبیث، رکیک، زشت، سخیف، سوء، کریه، مستهجن، مکروه، ناپسند، نامستحسن، ننگین

متضاد قبیح: مستحسن

برابر پارسی: زشت، ناپسند، نکوهیده

معنی انگلیسی:
discreditable, filthy, flagrant, foul, gross, indecent, obscene, off-color, ribald, shocking, smut, smutty, ugly

لغت نامه دهخدا

قبیح. [ ق َ ] ( ع ص ) زشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، قَباحی ̍. قِباح. || ( اِ ) کرانه استخوان بازو که نزدیک آرنج است. پیوندهای ساق و ران.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قباح. رجوع به قباح شود.

فرهنگ فارسی

زشت، ناپسند، قباح جمع
( صفت ) ۱ - زشت رو ۲ - زشت ( کار ) ناپسند ۳ - آنکه مخالف امر بود .

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (ص . ) زشت . ج . قباح .

فرهنگ عمید

زشت، ناپسند.

جدول کلمات

زشت , ناپسند

مترادف ها

obscene (صفت)
زشت، ناپسند، فحاش، موهن، کریه، مستهجن، شهوت انگیز، قبیح، زشت و وقیح، خارج از اخلاق

پیشنهاد کاربران

قبیح: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
فرخش farxaŝ، بد، زشت، ناپسند، نکوهیده ( دری )
گمال gamāl ( لکی و لری )
حرمت شکن
زشت. ناپسند. فظیع. شنیع. فاجر. بد
زشت. . . منکر. . . نهی شده. . . متضاد زیبا. . . مخالف زیبا. . . به نوعی ترسناک
زشت
زشت - نهی شده - منکر

بپرس