قبیته

لغت نامه دهخدا

قبیته. [ ق ُ ب َ ت َ ] ( معرب ، اِ ) نام حلوائی است. ( بسحاق اطعمه از فرهنگ نظام ). بسحاق اطعمه در جای دیگر دیوانش چنین گوید: القبیته نوعان نوع گردکانی و نوع کنجدی. ( بسحاق اطعمه از فرهنگ نظام ). و باید بدانی که چندان که عزت ارده دوشاب در نزد لران است حرمت قبیته کنجدی در نزد کردان صد چندان است. ( فرهنگ نظام ). محیط اعظم قبیته را فارسی ضبط کرده و قبیده را هم مبدل آن قرار داده پس باید با «غ » و «تاء» نوشته شود( غبیته ) و در معنی ناطف گوید: قبیده و قبیطه نامند و به هندی برفی گویند و آن از حلواهای معروف است گرم و خشک و موافق سینه و ریه و سرفه و خلط بلغمی و مسمن بدن و بجهت منع انصباب مواد بمعده نافع، مضر گرم مزاجان ، مصلح آن اشیای ترش. ( فرهنگ نظام ) :
بره ای بشکست پایش دست گردون از قضا
آن چنان کز درد شد آن را پریشان پاچه ها
گرم کردم تخته بندش از قبیته ی ْ کنجدی
وز ضماد تخم مرغش بر قلم بستم طلا.
بسحاق اطعمه ( از فرهنگ نظام ).
اگر خواهی که دندانها به یخنی تیز گردانی
قبیته ی ْ کنجدی بستان که دارد هیأت سوهان.
( از فرهنگ نظام ).
رجوع به قبیده و قبیطاء شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس