قبیب

لغت نامه دهخدا

قبیب. [ ق َ ] ( ع اِ ) اقط خشک و تر درآمیخته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قبیب. [ ق َ ] ( ع مص ) شنیده شدن آواز دندان شیر از بر هم زدن. گویند: قب الاسد قباً و قَبیباً؛ شنیده شد آواز دندان شیر از بر هم زدن. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس