لغت نامه دهخدا
قبولی. [ ق َ لی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد ( ؟ ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
نسبت است به قبول که بمعنی باد صبا باشد .
فرهنگ معین
دانشنامه آزاد فارسی
قبولی (۸۴۱ـ استانبول ۸۸۳ق)
شاعر ایرانی. از اشعاری که در مدح فرخ یسار شروان شاه (← شروانشاهیان) سروده، چنین برمی آید که چندی در شروان روزگار گذرانده است. پس از آن به دلایلی نامعلوم به عثمانی رفت و به دربار سلطان محمدفاتح عثمانی راه یافت و از مدیحه سرایان دربار او شد، اما پس از شش هفت سال گرفتار رشک بدخواهان شد و شاه عثمانی او را از دربار راند. از آثارش: دیوان اشعار به فارسی (استانبول، ۱۹۴۸) که تنها اثر به جا مانده از اوست.
شاعر ایرانی. از اشعاری که در مدح فرخ یسار شروان شاه (← شروانشاهیان) سروده، چنین برمی آید که چندی در شروان روزگار گذرانده است. پس از آن به دلایلی نامعلوم به عثمانی رفت و به دربار سلطان محمدفاتح عثمانی راه یافت و از مدیحه سرایان دربار او شد، اما پس از شش هفت سال گرفتار رشک بدخواهان شد و شاه عثمانی او را از دربار راند. از آثارش: دیوان اشعار به فارسی (استانبول، ۱۹۴۸) که تنها اثر به جا مانده از اوست.
wikijoo: قبولی
مترادف ها
تصدیق، قبول، تصویب، قبولی، انعقاد
ستایش، موافقت، طرفداری، پسند، تصویب، قبولی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید